دنبال اشک افتادهام جویم دل آزرده را
از خون توان برداشت پی نخجیر پیکان خورده را
با این رخ افروخته هر جا خرامان بگذری
از بادِ دامن میکنی روشن چراغ مرده را
گر ترک چشم رهزنت نشناخت قدر دل چه شد؟
قیمت چه داند لشکری جنس به غارت برده را
تاری ز زلف آن صنم در گردن ایمان فکن
ای شیخ تا پیدا کنی سررشتهٔ گم کرده را
گر جان به جانان نسپرم دل بستهٔ آن نیستم
نتوان به دست پادشه دادن گل پژمرده را
زاهد ز بی سرمایگی کرده است در صد جا گرو
دین به دنیا داده را ایمان شیطان برده را
در دشمنی با خویشتن فرصت بخصم خود مده
خود برفکن همچون حباب از روی کارت پرده را
دوران به یک زخم جفا کی از سر ما واشود؟
صیاد از پی میرود نخجیر ناوک خورده را
آخر بهجان آمد کلیم، از پاس خاطر داشتن
تا کی به دل واپس برد حرف به لب آورده را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اشکم برون می افگند راز از درون پرده را
آری، شکایتها بود، از خانه بیرون کرده را
چون من به آزاری خوشم، ترک دلازاری مکن
آخر به دست آور گهی این خاطر آزرده را
صد پی مرا تیر جفا، بر دل زد آن ابرو کمان
[...]
یا نیست شادی در جهان یا خود نصیب مانشد
هرگز ندیدم شادمان این خاطر افسرده را
در مسجد ودرمیکده جز اونبینم دیگری
با صد هزاران پردهها بگرفته از رخ پرده را
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.