امشب گل خورشید بدامان نگاهست
آئینه دل روشن از آن چشم سیاهست
زنهار مکرر نشوی در نظر خلق
انگشت نما مانده همین اول ماهست
پامال حوادث نتوانم که نباشم
چون نقش قدم خانه من بر سر راهست
یکچشم زدن زو نتوانست جدا شد
گوئی نگهش عاشق آن چشم سیاهست
چون شعله شمعم نگسسته است زهم آه
بر راستی این سخنم شمع گواهست
در چشم ترم لخت جگر بار گشودست
هر جا که سرچشمه بود قافله گاهست
از سوز جگر بهره نداریم وگرنه
تأثیر قبائیست که بر قامت آهست
گردیده سفید است کلیم از اثر اشک
در مرگ اثر جامه آهم چه سیاهست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت عشق میپردازد. شاعر در تلاش است تا احساسات خود را نسبت به محبوبی که چشمانش سیاه و پر از جذابیت است، بیان کند. او دغدغههایی دارد که نکند در نظر دیگران به صورت بدی جلوه کند، ولی عشق او را به شدت درگیر کرده و نمیتواند از آن جدا شود. شاعر از احساساتی مانند سوز و داغی در دل و چشمانی پر از اشک سخن میگوید و تأکید میکند که عشق و درد ناشی از آن باعث شده هیچ جایی برای فرار نداشته باشد. در نهایت، او به سیاهی و درد عمیق عشق اشاره میکند که مانند کالی بر جامهاش نشسته است.
هوش مصنوعی: امشب گل خورشید به چنگ نگاه آمده و آئینه دل به دلیل آن چشم سیاه روشن شده است.
هوش مصنوعی: هشدار که دوباره در چشم مردم به عنوان کسی که شناخته شده است، قرار نگیری، چون هنوز در آغاز ماه هستیم.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم از حوادث زندگی دور بمانم، چرا که آثار راه رفتن من همیشه در این دنیا باقی است.
هوش مصنوعی: با یک نگاه، نتوانستم از او جدا شوم، گویی که آن چشم سیاه عاشق من شده است.
هوش مصنوعی: من مانند شعلهای از شمع هستم که از هم جدا نشدهام. آه، بر حقیقت این کلامم که شمع گواهی بر آن است.
هوش مصنوعی: در چشمانم، اشکها مانند دریایی از درد و غم جاری است؛ هر جایی که منبع احساسات عمیق من باشد، مثل مکانی پر از شلوغی و رفت و آمد میشود.
هوش مصنوعی: ما از درد و رنج خود سودی نمیبریم و اگر همین درد نبود، تأثیر آن لباس زیبا بر تن ما به وضوح نمایان میشد.
هوش مصنوعی: به خاطر اثر اشک، لباس کلیم (موسی) کاملاً سفید شده است. اما در مقابل، اثر غم و اندوهی که بر جامه من نشسته، بسیار تاریک و سیاه است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن یار جفا پیشه، که پشتست و پناهست
هم پشت و پناه آمد و هم عزت و جاهست
جانها همه مستند، بدان شیوه که هستند
زان شاه دل افروز، که سلطان سپاهست
زان خواجه چه حاصل؟ که ز خود در نگذشتست
[...]
امشب شب عیدست و مرا روز سیاهست
عزم سف نعش مرا سوی هراهست
امشب ز جگر تا مژهام اشک وداعست
فرداست که این مائدهام توشه راهست
امشب نگهم را نفس بازپسینست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.