گنجور

 
کلیم

صبح شکفتگی ز شفق کم بهاتر است

خو کن به گریه، خنده ز گل بی‌وفاتر است

رسم رهش ز همت اهل جهان مخواه

طفل‌اند و دستشان به دهن آشناتر است

ما اجر از عبادت ناکرده می‌بریم

هر طاعتی که فوت شود بی‌ریاتر است

در باغ دهر از خنکی‌های روزگار

هر جا سموم بیش وزد خوش هواتر است

بر ساز بخت تار کشیده است عنکبوت

طنبور ما ز دست تهی بی‌نواتر است

لخت جگر به کوی تو نگرفت قدر اشک

آتش ز آب در همه جا کم‌بهاتر است

دیدم کلیم، فقر غنی، کلبهٔ فقیر

ویرانهٔ جنون ز همه دل‌گشاتر است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جویای تبریزی

از گفتگو اشاره به دل آشناتر است

ابروی او ز چشم سیه خوش اداتر است

از شخص سایه می گذرد ابتدای روز

زلفش ز قد در اول خوبی رساتر است

قمری چو عندلیب گریان دریده نیست

[...]

حزین لاهیجی

بیگانگی، به مشرب ما آشناتر است

خالی ز خلق، مجلس ما دلگشاتر است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه