تا من از صیقل می آینه روشن کردم
شیشه را شمع ره شیخ و برهمن کردم
آب آهن همه از دیده زنجیر چکید
بسکه چون سلسله در بند تو شیون کردم
لایق برق نشد باد هم از ننگ نبرد
کشته های عمل خویش چو خرمن کردم
در جهان طالع خاکستر صیقل دارم
خود سیه روز و هزار آینه روشن کردم
کنج تاریک من از چشم بد روزن دور
با خیال تو در او دست بگردن کردم
همتم آتش داغ از در همسایه نخواست
من دیوانه از آن جای بگلخن کردم
کاغذ گرده شد از سوزن مژگان تو دل
رنگش از سرمه آن نرگس پرفن کردم
جای یک خار نه در پای و نه در دامن ماند
چشم بد دور که خوش غارت گلشن کردم
فرصت دوختن چاک دلم نیست کلیم
تیغ برداشته تا رشته بسوزن کردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره دلتنگی و عشق سخن میگوید. شاعر از تلاشهایش برای پاک کردن زنگارهای دل و روشن کردن آینه عشق حرف میزند. احساساتش به شدت عمیق و رنجآور است و او از درد جدایی و عشق ناکام خود مینالد. با تصاویری زیبا و شاعرانه، درد و رنج خود را به تصویر میکشد و در عین حال به زیباییهای معشوقهاش اشاره میکند. نگران آسیبهایی است که ممکن است به روحش برسد و در آخر به ناامیدی و بیپناهی خود در مقابل عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که من با جلا دادن آینه، شیشه را روشن کردم، راه روشنی برای شیخ و برهمن فراهم کردم.
هوش مصنوعی: چشمهای من به خاطر غم و دلتنگی برای تو، بیوقفه اشک میریزد. من به اندازهای در حسرت و اندوه تو نالیدم که گویی به زنجیر افتادهام.
هوش مصنوعی: باد به خاطر ننگ خود نتوانست به اندازه برق شایسته باشد، چرا که نتیجه اعمالش را مثل خرمن برداشت میکند.
هوش مصنوعی: در دنیا، همانند خاکستر درخشان، خود را تیره و ناامید میبینم، اما در عوض هزاران آینه روشن را به وجود آوردهام.
هوش مصنوعی: در گوشهی تاریک من، به دور از نگاه بد دیگران، با خیال تو مشغول شدم و دست به گردن خود انداختم.
هوش مصنوعی: من با ارادهای قوی و شعلهای چون آتش، از همسایهام چیزی نخواستم؛ من دیوانهام و از آن مكان به سوی بزم و شادی رفتم.
هوش مصنوعی: پرده کاغذی را به خاطر تیرگی و زیبایی چشمان تو به رنگ دلنشینی درآوردهام و از سرمهای که در نرگس تو نهفته است، رنگ و بویی خاص به آن بخشیدهام.
هوش مصنوعی: هیچ خاری نه در پایم مانده و نه در دامنم، دور از چشم بد، که من با خوشزنی گلستان را غارت کردم.
هوش مصنوعی: من وقت ندارم تا به زخمهای دلم بپردازم، در عوض، تیغ را برداشتهام و مشغولم تا رابطههایم را از بین ببرم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دامن خویش ز خون مژه گلشن کردم
از فراق تو چه گلها که بدامن کردم
شد کفن دوختم آن جامه که از تار وفا
سیه آنروز که این رشته بسوزن کردم
گفتم از عشق فروغی رسدم آه که شد
[...]
دوستان را به خود از بهر تو دشمن کردم
کس به دشمن نکند آنچه به خود من کردم
دامنم گشت ز خون مژه گلگون این بود
آن گل عیش که من بی تو به دامن کردم
خرمن هستی خود سوختم از آه ببین
[...]
دامن خویش ز خون مژه گلشن کردم
در فراق تو چه گل ها که به دامن کردم
بر سر آتش سوزنده نشیمن کردم
معنی عشق تو را بر همه روشن کردم
کسی از دور فلک این همه اندیشه نکرد
که من از گردش آن نرگس رهزن کردم
خادم غیر شدم با همه غیرت عشق
[...]
بس که از آه سحر مشعله روشن کردم
دزد شب را سوی دل راه معین کردم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.