چه شد گاه از زبان خامه نام این پریشان بر
بر آر از پستی گمنامی و بر صدر عنوان بر
ز بوی وصل روح کشتگان را شاد کن گاهی
ز نقش پای خود گل بر سر خاک شهیدان بر
چرا بیهوده میکوبی در هر باغ و بستان را
تو گر خاری به پا داری ز راهش گل به دامان بر
تماشای جهان گر ذوق داری دیده بر هم نه
اگر خواهی که بگشاید دلت سر در گریبان بر
سر و جانان به راهت میدهم گر سر فرود آری
سرم بردار پس آنگه به مزد دست سامان بر
هزاران شب به سر بردند با هم شمع و پروانه
تو هم ای شمع شبخیزان شبی با ما به پایان بر
سیهروز و پریشانخاطر و آشفتهاحوالم
صبا این است پیغامم به آن زلف پریشان بر
جنون خواهد بیابان سنگ طفلان هم هوس دارد
مرا ای بخت یاری کن به میدان صفاهان بر
کلیم اندر غریبی آزمودی قیمت خود را
کنون همت بورز این زیره را دیگر به کرمان بر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به حال و هوای روحانی و عاطفی شاعر اشاره دارد. شاعر از پریشانی خود سخن میگوید و از غم ناشی از گمنامی و دوری از وصال صحبت میکند. او از زیباییهای عشق و دوست داشتن یاد میکند و میخواهد که با ارتباط با مرگ و یاد شهدا، تسلی بیابد. شاعر به زیباییهای زندگی و تلاش برای رسیدن به عشق اشاره میکند و خواهان آن است که در کنار دیگران، شبی را سپری کند و احساس تنهایی را کنار بگذارد. در نهایت، او از بخت میخواهد که کمکش کند تا به آرامش برسد و به مکانهای آشنا و مطلوب جابجا شود.
هوش مصنوعی: چرا گاهی از زبان قلم، نام این پریشان را بر زبان نمیآورند؟ از وضعیت پست و ناشناخته خارج شو و به مقام والایی برس.
هوش مصنوعی: بوی وصل معشوق میتواند جان کسانی را که جان دادهاند شاد کند. گهگاه نیز با نقش پای خود بر سر خاک شهیدان گلی بگذار.
هوش مصنوعی: چرا بیفایده به همه جا سرک میکشی؟ اگر در دل خود خاری داشته باشی، هرگز نمیتوانی به زیبایی و لذتهای زندگی دست یابی.
هوش مصنوعی: اگر از تماشای جهان لذت میبری، چشمانت را ببند و اگر میخواهی دلت آرام شود، سر در گریبانی ببر.
هوش مصنوعی: من برای عشقت از جان و سر خود میگذرم، اگر تو سر تعظیم فرود آوری و سرم را از دوش بیندازی. سپس به خاطر این محبت، دستم را به سامان میرسید.
هوش مصنوعی: شمع و پروانهها هزاران شب را با هم گذراندند. ای شمع شبنشین، تو هم یک شبی را با ما سپری کن تا به پایان برسد.
هوش مصنوعی: من در روزهای تلخ و با قلبی نگران و در هم ریخته به سر میبرم و این حال و روزم را به آن زلف نامنظم و پر از زیبایی میفرستم.
هوش مصنوعی: جنون و دیوانگی به دشت و بیابان میزند و مانند کودکانی که به گردش و بازی علاقه دارند، شوق و آرزو دارد. ای بخت، لطف کن و مرا به میدان صفاهان برسان.
هوش مصنوعی: در دنیای غریبی که به سر میبریم، تو تجربهای کسب کردهای. حالا ارزش خود را بشناس و این بار با تلاش و عزم جدیتری به کار بپرداز تا این چاشنی (زیره) را دوباره به کرمان بفرستیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا ای باد و چون مور ضعیفم سوی جانان بر
سلیمان گر نمی آری مرا سوی سلیمان بر
کجایی ای خضر کز لطف دست تشنگان گیری
مرا چون ماهی لب تشنه سوی آب حیوان بر
چو بلبل در قفس بی او دلم تا کی طپد در تن
[...]
به عاشق مژدهٔ کامی صبا از وصل جانان بر
نوید قطرهای بر تشنهای از آب حیوان بر
به وصلت کردهام خو از پی قتلم مکش خنجر
اگر خواهی کشی در خاک و خونم نام هجران بر
صبا خون شد اسیران قفس را دل ز مهجوری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.