بهره ای نگرفت گر کام دل بیتاب دید
بخت ما دایم رخ مقصود را در خواب دید
خاطر روشندلان از گرد کلفتهای دهر
تیره شد چندانکه نتوانیم رو در آب دید
کلبه ویران ما از رخنه سنگ ستم
پای تا سر چشم گردیده و ره سیلاب دید
من درین بحر از پی سرگشتگی افتاده ام
کشتیم در رقص آمد هر کجا گرداب دید
هر که در راه عبادت دیده اش بیناترست
قبله منصور دارد دار را محراب دید
رهرو بحر فنا در طی بحر زندگی
آب چون بگذشتش از سر آن زمان پایاب دید
زاهد از بس در متاع دعوی خود آب کرد
در گمان افتاد فسق و دامن تر باب دید
گر شکافی سینه ام پیکان ز دل نتوان شناخت
رنگ اختر دارد آهن کز آتش تاب دید
آب دریا را بجوی تیغ بیدادت مبند
بسکه سیر آبست شمشیر تو زخم از آب دید
لابه بی نفع است دربد گردی گردون کلیم
چرخ بی پروا چه زاریها که از دولاب دید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهره ای نگرفت گر کام دل بیتاب دید
بخت ما دایم رخ مقصود را در خواب دید
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.