گنجور

 
کلیم

می رویم از خود بیا در انجمن تنها نشین

ذوق تنهایی اگر داری بیا با ما نشین

سرکشی با هر که کردی رام او باید شدن

شعله سان از هر کجا برخواستی آنجا نشین

طرز وضع اهل دنیا سربسر نادیدنست

گر فراغت خواهی از ایام نابینا نشین

صدر مجلس گر تمنا باشدت افتاده باش

همچو گرد از خاکساری آنزمان بالا نشین

شب چراغ افروختن از اهل عزلت بدنماست

منزوی گر می شوی از سایه هم تنها نشین

گرد بالای تو ساقی جلوه مستانه بس

گه در آغوش من و گه پهلوی مینا نشین

ای کلیم از جستجوی کیمیای وصل دوست

گر ز پا خواهی نشستن بر در دلها نشین

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode