گنجور

 
کلیم

جگر ز زخم تو معمور و دل ز غم شاد است

ز یمن جور تو اقلیم درد آباد است

اجل ز هر غمم آسوده کرد و دانستم

که شمع را اگر آسایشی است از باد است

به آن رسیده که رامم شود، رمش ندهی

دمی به‌خواب شو ای بخت وقت امداد است

بهشت چون ز بنی آدم است دل خوش‌دار

که مانده از پدر این باغ و وقف اولاد است

ز شرم قد تو در باغ سرو پابرجای

چو بندگان بگریزد اگرچه آزاد است

هنوز تیشه سر از پیش برنمی‌دارد

ز بس‌که منفعل از سعی‌های فرهاد است

کسی‌که زلف به پایش فتاده می‌بیند

گمان برد که ز شمشاد سایه افتاد است

هلاک همت مرغ شکسته‌بال دلم

که از شکاف قفس در کمین صیاد است

چه حاجت است به قاصد که نامه‌های کلیم

به دست آه روان همچو کاغذ باد است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سلیم تهرانی

دلم به عشق ز آسیب فتنه آزاد است

چراغ بزم سلیمان مصاحب باد است

دماغ نکهت گل نیست ما خموشان را

به عندلیب بگویید این چه فریاد است

کسی نمانده که گیرد خبر ز حال کسی

[...]

طغرای مشهدی

دلم ز قید پریدن همیشه آزاد است

دو بال بر تن من، چون دو دست صیاد است

شود ز سایه تصویر، با زمین یکسان

عمارت دل ما بس که سست بنیاد است

کسی نماند که از جور آسمان نگریست

[...]

فیض کاشانی

برا امام که بنیاد عمر بر باد است

بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است

غلام همت آنم که جز محبت تو

ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

شنیده‏اید که در حق دوستان علی

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
واعظ قزوینی

دماغ اهل فنا، از مکاره آزاد است

چراغ مجلس تصویر، ایمن از باداست

دل شکسته، چه غم دارد از حوادث دهر؟

که بیم سیل کشد، خانه یی که آباد است!

بکن حذر ز ضعیفان، به زور خویش مناز

[...]

سحاب اصفهانی

بدامگاه غمت دل فتاده و شاد است

که با غمت ز غم هر دو عالم آزاد است

شود زوصل تو محکم بنای عمر اما

بنای وصل تو چون عمر سست بنیاد است

هزار قصه ز خسرو به بزم شیرین است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه