هوای سیر گلشن مانده است و بال و پر رفته
هوسها کاش می رفتند با عمر بسر رفته
بعشق ریشه محکم کرده ناصح برنمی آید
ز سوزن بر نمی آرند خار در جگر رفته
بکوی تیره بختی چون قلم پایم بگل مانده
اثر از شعله آهم بدر همچون شرر رفته
شکیب بیقراران هم بجای خود نمی آیند
نیابی از سفر تا باز چون عضو بدر رفته
مبادا آتش سودای کس زینگونه تند افتد
زجوش گریه ام چشمیست چون ریگ ز سر رفته
نیم شرمنده یک گام همراهی ز دل هرگز
براهی گر مرا دیدست از راه دگر رفته
میان خاکساران لاف پستی می توانم زد
هوای کرسی زانو مرا از سر بدر رفته
رهم طی گشته اما نیست از منزل نشان پیدا
درین سر گشتگی مانم بزلف تا کمر رفته
بکوی تنگدستی خود زمین گیرم کلیم، اما
سرشکم بر سر دریا بتاراج گهر رفته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.