هوای سیر گلشن مانده است و بال و پر رفته
هوسها کاش می رفتند با عمر بسر رفته
بعشق ریشه محکم کرده ناصح برنمی آید
ز سوزن بر نمی آرند خار در جگر رفته
بکوی تیره بختی چون قلم پایم بگل مانده
اثر از شعله آهم بدر همچون شرر رفته
شکیب بیقراران هم بجای خود نمی آیند
نیابی از سفر تا باز چون عضو بدر رفته
مبادا آتش سودای کس زینگونه تند افتد
زجوش گریه ام چشمیست چون ریگ ز سر رفته
نیم شرمنده یک گام همراهی ز دل هرگز
براهی گر مرا دیدست از راه دگر رفته
میان خاکساران لاف پستی می توانم زد
هوای کرسی زانو مرا از سر بدر رفته
رهم طی گشته اما نیست از منزل نشان پیدا
درین سر گشتگی مانم بزلف تا کمر رفته
بکوی تنگدستی خود زمین گیرم کلیم، اما
سرشکم بر سر دریا بتاراج گهر رفته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات و افکار عمیق خود درباره عشق، ناامیدی و گردش زمان میپردازد. او از حال و هوای دلbroken و زیر فشار زندگی و ناکامیها سخن میگوید. عشقش ریشهای محکم دارد اما ناصحان که مایه امید بودند، از او دور شدهاند. شاعر حسرت میخورد که آرزوها و زمان از او رفته و صبرش به سر آمده است. او خود را در مسیری گم شده میبیند و از محدودیتها و فقر رنج میبرد. در نهایت، احساس تنهایی و بیپناهی را به تصویر میکشد و از غم و اندوهی عمیق سخن میگوید که همچون دریایی عمیق، او را در برگرفته است.
هوش مصنوعی: هوا و فضای خوش گلستان همچنان باقی است، اما آرزوها و خواستهها رفتهاند. کاش آرزوها نیز با عمر ما به پایان میرسیدند.
هوش مصنوعی: عاشق به خاطر عواطف قوی و عمیقش نمیتواند به راحتی از عشق فاصله بگیرد و مانند خارهایی که در دل نفوذ کردهاند، دلش پر از درد و احساس است.
هوش مصنوعی: در کوی بدبختی چون قلم، پایم به گل مانده و اثرش از شعله آتش در من به صورت جرقهای رفته است.
هوش مصنوعی: تحمل و صبر کسانی که بیقرارند، هم به جای خود نمیآید، وقتی به سفری رفتهاند، دیگر پیدا نمیشوند تا اینکه چون عضوی که از بدنه جدا شده، دوباره برگردند.
هوش مصنوعی: نگرانم که عشق کسی به این شدت شعلهور شود که از درد و غم من، چشمانم بیوقفه و مانند ریگ که از سر رفته باشد، بریزد.
هوش مصنوعی: نیمه شرمنده هستم که نتوانستهام در مسیر همراهی کنم و از دل در واقع به دنبال راهی نبودهام. اگر او مرا دیده است، به طور حتم از راه دیگری رفته است.
هوش مصنوعی: در جمع افراد بیمقدار میتوانم خود را مدعی برتری نشان دهم، اما آرزوی نشستن بر کرسی و مقام، افکار مرا از مِنشع خود دور کرده است.
هوش مصنوعی: من مسیر را پیمودهام، اما نشانهای از مقصد پیدا نیست. در این سرگشتگی میمانم تا جایی که موهایم به کمرم رسیده است.
هوش مصنوعی: من در خانهٔ تنگدستی خود گرفتارم، اما اشکهایم بر بالای دریا به خاطر گنجی که از دست رفته، سرازیر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.