بچاک سینه نه مرهم پی دوا بندم
ره فرار به صبر گریزپا بندم
نبسته است کس از چاره راه برغم عشق
بروی سیل چه سود ار در سرا بندم
در آن چمن که گل وصل دسته بندد غیر
مرا بس اینکه نگه را به پشت پا بندم
بروز عید چو قربان کنی حریفانرا
مرا بگوی که دست ترا حنا بندم
شمار هر سر موی تو گر دلم باشد
همه بموی میان تو دلربا بندم
بیک نگاهم از آن چشم فتنه جو بنواز
که دست فتنه افلاک بر قفا بندم
بهم به پیچم تار دل و رگ جان را
که صید معنی وحشی بمدعا بندم
سفر ز جور تو ناچار شد مگر یکچند
ز خاک غربت مرهم بزخمها بندم
بروز عید هوس گر کنم خودآرائی
بخویش زیور از نقش بوریا بندم
کلیم نیست گشایش چو با کلید طلب
چو قفل بسته لب از حرف مدعا بندم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.