گنجور

 
کلیم

چیست کارم، زخم کاری هر زمان برداشتن

وز خدنگ جور او زخم سنان برداشتن

در کتاب صنع یزدانی خیانت کردنست

سرو من جزو کمر را از میان برداشتن

می توانم آب بردارم ز جوی کهکشان

لیک نتوانم زخوان خلق نان برداشتن

در ثبوت بردباری عاشقان را محضریست

چون هدف از هر ستمکاری نشان برداشتن

کعبه عشق ترا خوف و خطر در راه نیست

آب اگر نبود توان ریگ روان برداشتن

گر نباشم لایق برداشتن بفکن مرا

یکرهم از خاک خواری می توان برداشتن

ضعف در بیماری عشقت بجائی می رسد

کاستین نتوان ز چشم خونفشان برداشتن

کامجویان را گریزی نیست از جور سپهر

هر که گلچین بایدش از باغبان برداشتن

بردباری چیست جور از دشمنان بردن کلیم

ورنه جان پروردنست از دوستان برداشتن