گنجور

 
کلیم

ز خجلت تا دل ما را شکسته

بود چون ساقی مینا شکسته

سزاوار جفایت هیچکس نیست

براهت خار قدر پا شکسته

زدستت باده ساقی مومیائی است

پر از می کن اگر مینا شکسته

شکست توبه پیروزی و فتحست

کزو شد لشکر غمها شکسته

شکسته خاطری یکسوی دارم

تنی چون نامه سرتاپا شکسته

دل زارم بسان توبه می

نرست از دست مردم نا شکسته

رواج قمریان از ناله من

چو قدر سرو از آن بالا شکسته

نمازم را درستی نیست هرچند

زبار سجده هفت اعضا شکسته

کلیم اصلاح دل تا چند، گو باش

درست از دیگران، از ما شکسته

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
نظیری نیشابوری

دلی دارم ازو دل ها شکسته

دلی از هر صدای پا شکسته

تنی دارم ز طوفان حوادث

چو کشتی در ته دریا شکسته

ز رعنایان که بر آتش نهندم

[...]

مشتاق اصفهانی

دلم را یار پیش ما شکسته

به پای گلبن این مینا شکسته

سرشکم قطره صاحب شکوهست

که صدره شوکت دریا شکسته

متاعی بهتر از جنس وفا نیست

[...]

آشفتهٔ شیرازی

ز مویت سنبل بویا شکسته

ز رویت لاله حمرا شکسته

رخت کرده کساد گل بگلزار

قدت سرو سهی را پا شکسته

غلامان سر کوی تو غلمان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه