سالک نه ره بگم شده از جستجو برد
باید بخود فرو شود و پی باو برد
تن پروری که راحت زخم ترا شناخت
بی آب لقمه ای نتواند فرو برد
خونابه اش گلاب فشاند به پیرهن
زخم کسیکه از گل روی تو برد
هر کس امین گنج قناعت نمی شود
این فیض خاص را دل بی آرزو برد
صبرم چو آبروی عزیزان جور تو
جائی نرفته است که کس پی باو برد
گلدسته ای زشعله به بندد بسان شمع
گر تحفه ای کسی بر آن تندخو برد
جائیکه ترک چشم تو گردد بهانه جو
سر را بمزد ریختن آبرو برد
از کوه غم به بند بخود لنگری کلیم
تا چند سیل اشک ترا کو بکو برد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس سالک (جوینده) است که در پی حقیقت و کمال به جستجو پرداخته و متوجه میشود که برای یافتن جواب، باید به درون خود رجوع کند. شاعر به این نکته اشاره میکند که تن آسایی و رفاه نمیتواند جایگزین تلاش و شناخت دردها و زخمها شود. همچنین خلوص نیت و قناعت را مهم میداند و میگوید که کسانی که به آرزوهایشان وابستهاند، نمیتوانند به درک حقیقی برسند. در نهایت، شاعر از غم و درد صحبت میکند و میگوید که گاهی اوقات ابرهای غم آفرین میشوند تا او را از مشکلاتش دور کنند. این شعر به طور کلی دربردارنده مفاهیم عمیق روحی و جستجوی معنای زندگی است.
هوش مصنوعی: انسانی که در مسیر معنویت گام برمیدارد، در حین جستجو و تلاش برای یافتن حقیقت، باید به درون خود توجه کند و به عمق وجودش نظر کند تا راه را پیدا کند.
هوش مصنوعی: کسی که تن پرور و راحت طلب باشد، حتی اگر زخم دردناکی را بشناسد، نمیتواند بدون آب لقمهای را فرو ببرد.
هوش مصنوعی: خونابهاش به مانند گلزاری روی پیراهن زخم کسی که از زیبایی تو برداشت کرده، پاشیده شده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که ارزش قناعت را درک نکند، قادر نخواهد بود از این نعمت ویژه بهرهمند شود؛ فقط دلهای بیخیال و بدون آرزو میتوانند از آن بهره ببرند.
هوش مصنوعی: صبر من مثل آبروی عزیزان است که هیچ جا نمیرود و هیچ کس هم از آن باخبر نمیشود.
هوش مصنوعی: گلدستهای که شبیه شمع شعلهور است، اگر کسی هدیهای به آن تند و تیز بیاورد، آن را خاموش میکند.
هوش مصنوعی: جایی که زیبایی چشمان تو باعث بهانهجویی میشود، سر را باید به خاطر حفظ آبرو روی آب بریزم.
هوش مصنوعی: از زحمات و دردهای زندگی مثل کوهی بزرگ پر شدهام. من باید خودم را نگهدارم و از این وضعیت رهایی پیدا کنم. تا کی باید اشکهای بیپایانی را جاری کنم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مستی و گر فرشته ز لعل تو بو برد
دندان بدین رطب که تو داری فرو برد
در دور چشم مست تو ایشوخ، شیخ شهر
گردن نهاد کز پی رندان سبو برد
چشم تو جادویی است که هاروت را بسحر
[...]
دوران حیله باز زما روبرو برد
یک نان دهد به ما و هزار آب رو برد
گردون تنگ عیش به یک قرص ساختست
صبح از دهن بر آرد و شامش فرو برد
دوشم که زیر بار جهان بود سالها
[...]
عاشق که جمله عشق شود ره به او برد
چون پر شود پیاله به می سر فرو برد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.