گنجور

 
کلیم

نام ترا شنیدن، چون آرزوی جانست

بر لب مقام دارد، چون درد لب همانست

یک مرغ فارغ البال، در این چمن ندیدم

در دام اگر نباشد، در بند آشیانست

شوخ الف قدمن، هر گه کمان کشیدی

پنداشتم خدنگی، در خانه کمانست

دل شد هزار پاره، نالد هزار دستان

این خود ز قصه عشق، آغاز داستانست

در باغ آفرینش، ما بخت شعله داریم

از چارفصل ما را، قسمت همین خزانست

از دست و پا زدن ها، کاری نمی گشاید

پا بر نیاید از گل، دستم بسر همانست

آهی که بی سر شکست، از دل بلب نیاید

هر جا که باشد این گرد، همراه کاروانست

گر در بلای غربت، آواره وطن را

چیزی به از وطن هست، مکتوب دوستانت

غم را کلیم شادی، از بخت خفته ماست

پیوسته دزد خوشدل، از خواب پاسبانت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فیض کاشانی

مهر امام باید، ورنه چه سود ای فیض

قرآن به سبعه خواندن در چارده روایت؟!

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
حزین لاهیجی

روزی که حجت از خلق، خواهند در قیامت

روی تو حجّت ماست، ای قبله گاه حاجت

بر گرد خویش سالک، پیوسته می کند سِیر

کز نقطهٔ بدایت، سر بر زند نهایت

عاشق چو از خرابات بر بست رخت هستی

[...]

یغمای جندقی

هر دم غمیم از نو بر غم کند سرایت

لیک از غمان چه درمان یغما مرا شکاست

بر هر که هر چه بایست راندم از این روایت

تا کی کنم حکایت شرح اینقدر کفایت

صامت بروجردی

پس کرد در مدینه رو از پی شکایت

کای جد تاجدارم بنگر جفای امت

از جور و قتل و غارت این قوم بی‌همیت

بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت

مشاهدهٔ بیش از ۲۴ مورد هم آهنگ دیگر از صامت بروجردی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه