ای کاش صد دل باشدم ای جان و دل قربان تو
چون سبحه یک یک بهرهمند از کاوش مژگان تو
محراب ابروی ترا نازم که پیوسته در او
صفهای طاعت پیش و پس استاده از مژگان تو
جانا کجا داری خبر از اشک بی آرام ما
چون طفل بدخوئی چنین ننشسته در دامان تو
از تیغ بی زنهار تو یارب کدامین بیشتر
بر سینه من زخمها، یا کشته در میدان تو
شد خشکسال عافیت، تو تیرباران غمت
شاید دلم آبی خورد از آهن پیکان تو
زنجیر اگرچه سربه سر چشمت بر من ننگرد
ازبس مکرر گشتهام در گوشه زندان تو
بر گریهات یک ره کلیم، آن شوخ اگر زد خندهای
هر قطره گوهر میشود در دیده گریان تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و علاقه عمیق خود به محبوبش اشاره میکند. او آرزو میکند که هزار دل داشته باشد تا بتواند قربان محبوبش شود. ابروان محبوب را به محراب عبادت تشبیه کرده و میگوید که طاعت و بندگی در مقابل او قرار دارد. شاعر از درد و اشکهای خود میگوید و نشان میدهد که در عشقش به محبوبش گرفتار است. همچنین به زخمهای عاطفیاش از عشق اشاره کرده و گوهر اشکهایش را ارزشمند وصف میکند. در نهایت، شاعر بیان میکند که عشق و غم او مانند زندانی است که نمیتواند از آن فرار کند.
هوش مصنوعی: کاش صد قلب داشتم تا بتوانم جان و دل خود را فدای تو کنم، همچون تسبيح که هر دانهاش از زیبایی و جستجوی چشمان تو برخوردار است.
هوش مصنوعی: ابروی تو را ستایش میکنم که همیشه مانند محرابی است که در آن صفهای عبادتکنندگان از مژههای تو ایستادهاند.
هوش مصنوعی: عزیزم، تو کجا از غم و اشک بیقراری ما آگاهی داری؟ مثل یک کودک نافرمان که به آرامی در آغوش تو ننشسته است.
هوش مصنوعی: از تیغ بیرحم تو، ای خداوند، کدام یک از زخمها بر سینهام بیشتر است؟ آیا زخمها بیشترند یا کشتهها در میدان جنگ تو؟
هوش مصنوعی: روزهای خوبی که در زندگی داشتم به پایان رسیده و از غم تو به شدت آزردهام. شاید دلم از تیرهای اندوه تو زخم ببیند و کمی آرامش پیدا کند.
هوش مصنوعی: هرچند که زنجیرها در چشم تو بر من توجهی ندارند، اما من به خاطر تکرار مداوم و طولانی، در این گوشه از زندان تو گرفتار شدهام.
هوش مصنوعی: بر اشکهایت، ای کلیم، بیاختیار میگریم. حتی اگر آن عشق، لبخندی بزند، هر قطره از اشک تو در چشمان گریانت همچون مروارید میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خنجر بران تو روز وغا برهان تو
برهان که دید اندر جهان جز خنجر بران تو
خورشید روشن تخت تو ماه فروزان تاج تو
روی مجره فرش تو چرخ برین ایوان تو
بحری و جود کف تو روز سخاوت موج تو
[...]
کی خندد اندر وی من بخت من از میدان تو!
کی خیمه از صحراء جانم بر کند هجران تو!
ای عشق تو موزونتری یا باغ و سیبستان تو
چرخی بزن ای ماه تو جان بخش مشتاقان تو
تلخی ز تو شیرین شود کفر و ضلالت دین شود
خار خسک نسرین شود صد جان فدای جان تو
در آسمان درها نهی در آدمی پرها نهی
[...]
چون جلوهگر گردد بلا از قامت فتان تو
صد ره کنم در زیر لب خود را بلاگردان تو
در جلوهٔ تو نازک میان کوشیده بهر من به جان
من کرده در زیر زبان جان را فدای جان تو
در رقص هرگه بستهای زه بر کمان دلبری
[...]
تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو
پاک از همه آلایشی عشق من و دامان تو
زینسان متاز ای سنگدل ترسم بلغزد توسنت
کز خون ناحق کشتگان گل شد سر میدان تو
از جا بجنبد لشکری کز فتنه عالم پرشود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.