بکامی خواهش ما مبتلا نیست
چو ماهی دانه ای در دام ها نیست
بچشم خاکپای دوست حیفست
که کاغذ قدردان توتیا نیست
بدست ما نیفتد دامن عیش
کف شانه سزاوار حنا نیست
دل آگاه می باید، وگرنه
گدا یک لحظه بی نام خدا نیست
بزور گریه خون را آب کردم
بریز اکنون که رنگیش از بها نیست
درین محنت سرای تنگ عرصه
از آن ننشست نقش ما، که جائیست
خریدار گران جانی ما هست
که آهن نیز بی آهن ربا نیست
سر کاهیده ام از بار سودا
چو موی کاسه از زانو جدا نیست
شب آدینه گر مهتاب باشد
کلیم از می گذشتن کار ما نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و ناکامی شاعر اشاره دارد. او از بیثمری آرزوها و احساس گسستگی سخن می گوید. در تلاش برای درک و نزدیک شدن به دوست، او به چالشهایی که پیش رو دارد، اشاره میکند. شاعر از ناتوانی در دستیابی به لذتها و خوشیها شکایت میکند و تأکید میکند که دل آگاه و آشنا به خداوند باید باشد. همچنین به مفهوم عدم وابستگی به دنیا و محنتهای زندگی، اشارتی دارد و در نهایت به این نتیجه میرسد که حتی در شبهای زیبا هم نمیتواند از غم و مشکلات خود فرار کند.
هوش مصنوعی: ما به خواستههایمان دست نمییابیم، همانطور که ماهی به دام نمیافتد، در واقع ما از مشکلات و موانع در امان هستیم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دیدن خاک پای دوست برای من بسیار ارزشمند است و برای قدردانی از او، کاغذی وجود ندارد که شایستهٔ این قدردانی باشد. به عبارت دیگر، عشق و ارادت به دوست آنقدر بزرگ و عمیق است که هیچ چیزی نمیتواند به درستی آن را بیان کند.
هوش مصنوعی: به ما نمیرسد که از لذتها بهرهمند شویم، چون این خوشیها به ما تعلق ندارد و شایسته ما نیست.
هوش مصنوعی: انسان باید درونی آگاه و فهمیده داشته باشد؛ زیرا حتی یک لحظه از زندگی یک بیسواد یا ناآگاه، بدون توجه به نام و یاد خدا نمیگذرد.
هوش مصنوعی: با زحمت و فشار، اشکهایم را به حالت خونین تبدیل کردهام. حالا میخواهم که آنها را بریزید، زیرا دیگر رنگ و بهایی ندارند.
هوش مصنوعی: در این دنیای پر از سختی و تنگنا، اثر ما از میان نرفته است، چرا که جا و مکانی برای ما وجود دارد.
هوش مصنوعی: مشتری با ارزش ما موجودی است که بدون جاذبه آهن، حتی آهن هم ارزش خود را از دست میدهد.
هوش مصنوعی: به دلیل سنگینی عشق و آرزوهایی که در دل دارم، مانند موی کاسه که از زانو جدا نیست، سرم را پایین آوردهام و احساس خستگی میکنم.
هوش مصنوعی: اگر در شب جمعه مهتاب درخشان باشد، کلیم (حضرت موسی) باید از شراب عبور کند و این موضوع برای ما اهمیتی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با دل گفتم که ای دل احوال تو چیست
دل دیده پر آب کرد و بسیار گریست
گفتا که چگونه باشد احوال کسی
کو را بمراد دیگری باید زیست
امروز به شهر حسن همنام تو نیست
عاشق همه زیر سایه بام تو نیست
ای دوست ندانی که دلارام تو کیست
ای عشق نه آگهی که در دام تو کیست
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی بادهٔ گلرنگ نمیباید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست
چندان چشمم که در غم هجر گریست
هرگز گفتی گریستنت از پی چیست
من خود ز ستم هیچ نمیدانم گفت
کو با تو و خوی تو چو من خواهد زیست
دشمن چو بدانست که : احوالم چیست
بر تلخی زندگانی من بگریست
بدحال تر از من اندرین عالم کیست ؟
در آرزوی مرگ همی باید زیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.