گاهی از خاک درت مرهم به زخم ما ببند
اینچنین مگذار ما را یا رها کن یا ببند
حفظ بیبرگی به از سامان کن ار وارستهای
خانه از اسباب چون خالی شود در را ببند
رنگ ما چون مرغ وحشی زود از رو میپرد
ساقی از یک جرعه ما را رنگ بر سیما ببند
در کمین بنشین اگر خواهی شکار افتد به دام
خویش را بنمای و پای آهوی صحرا ببند
تارهای زلف را ای شوخ بر گردن مپیچ
رشته بر آن دسته گل از رگ جانها ببند
حرف را با صرفه میگو تا کدورت نآورد
باده گر خواهی که صاف آید سر مینا ببند
تار زلفت را به صید دیگری ضایع مکن
هرچه میماند ز بال ما به پای ما ببند
جز پریشانی دگر سودی نمیبینم کلیم
پند من بشنو به زلف او ره سودا ببند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.