کی آن صیاد بیپروا پی نخجیر میگردد
که دایم در رهش صد صید از جان سیر میگردد
صبوری چون ز حد بگذشت کاری رو نمیآرد
که دارو کهنه چون گردید بیتأثیر میگردد
خط سبزت عنان اختیار از دست و دل برده
بهارست و دگر دیوانه بیزنجیر میگردد
سراپای وجودم باده شد از حرص میخواری
ولی همچون حبابم چشم و دل کی سیر میگردد
شراب کهنه مینوشم ببزم او چو بنشینم
به من تا نوبت آید دختر رز پیر میگردد
کلیم آن گردش چشم و نگاه دمیدم کم شد
چو ساقی سرگران افتاد ساغر دیر میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
در آن وادی که سرعت خاک دامنگیر میگردد
جنون همچون صدا در حلقه زنجیر میگردد
عداوت با دل بیکینه رنگین رفتنی دارد
ز خون واژگونبختان دم شمشیر میگردد
شکست کار عاشق داغ دارد مومیایی را
[...]
چو زلفت بیدلان را در پی تسخیر می گردد
به تن هر قطره خونم دانهٔ زنجیر می گردد
خیالش را ز بس در پرده های دل نهان دارم
فلک از دود آهم صفحهٔ تصویر می گردد
بقدر سوز دل گر دود آه از سینه برخیزد
[...]
خیالش گر چنین در خاطرم جاگیر میگردد
پس از مردن غبارم گردهٔ تصویر میگردد
بود تا می جوان، با او به صد جان عشق میورزم
مریدش میشوم از صدق دل چون پیر میگردد
حذر کن ای سپهر از تیغ آه گریهآلودم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.