از هجوم خط دلی باطره پرفن نماند
مور چندان شد که آخر دانه در خرمن نماند
مرغ گیرائی ز دام زلف او پرواز کرد
ناوک اندازی آن مژگان صیدافکن نماند
بخیه بر زخم دل ما تنگ می گیرد بسی
حیف کائین مروت یکسر سوزن نماند
از خط پرگار این خواندم که از سرگشتگی
راه حیرت پوید آن پائی که در دامن نماند
زینهمه باران پیکان زخم را لب تر نشد
خشکسال عافیت شد آب در آهن نماند
بسکه در هر گام راه عشق دارد رهزنی
غیر خار پا ز سامان سفر با من نماند
بعد ازین تاریکی شبها بخود خوش کن کلیم
شکوه کم کن در چراغ اختران روغن نماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف دردها و حوادث ناگوار زندگی میپردازد. شاعر از جدایی و فقدان حرف میزند، به طوری که همدردی و محبت در زندگیاش کمرنگ شده است. او به مشکلاتی چون زخمهای عاطفی و ناامیدی از عشق اشاره میکند و نشان میدهد که در مسیر زندگیاش عملاً هیچ چیز مستحکم و پایداری وجود ندارد. در انتها، شاعر به تاریکی شبها اشاره میکند و از خواننده میخواهد که در این شرایط سخت، ناامیدی را کنار بگذارد و به خود آرامش دهد، زیرا منابعی برای امید باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: از شدت فشار و حوادث روزگار، دیگر چیزی از دلخوشیها و لذتها باقی نمانده است. آنقدر بر ما مشکلها افزوده شده که حتی دانهای در خرمن خوشبختی هم باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: پرندهای که به دام موهای او گرفتار بود، از آنجا پرواز کرد و دیگر هیچ طعمهای نماند که چشمان زیبا و جادویی او بتواند شکار کند.
هوش مصنوعی: درد دل ما روز به روز بیشتر میچسبد و جالب این است که دیگر حتی سوزنی هم برای درمان آن باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: از حرکت پرگار متوجه شدم که پاهایی که در دامن نمیمانند، به دنبال راهی از سرگشتگی و حیرت هستند.
هوش مصنوعی: با این که باران زیادی باریده، اما زخمها همچنان دردناک و تر نماندهاند. این خشکسالی از نوع عافیت است که باعث شده آب در آهن باقی نماند و از حرکت بایستد.
هوش مصنوعی: به خاطر مشکلات و موانع موجود در هر قدم از مسیر عشق، هیچکس جز خودم نتوانسته در این سفر همراه من بماند.
هوش مصنوعی: پس از این، شبهای تاریک را با خودت شیرین کن و از نف complainren کردن بیفزای. در آسمان ستارهها دیگر روغن نمانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسکه کاهیدم ز غم، با خرده جان تن نماند
جز گریبانی و دامانی، چو گل از من نماند
چون خرامیدی بگلشن،سرو بر جا ماند خشک
تا تو رفتی، رنگ در روی گل و گلشن نماند
از وجودم گر اثر نگذاشت درد عشق دوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.