منکه دور از وطنم عیش تمنا نکنم
بقفس تا نرسم بال و پری وا نکنم
نتوان درد سر از گریه هر شمع کشید
بی سبب خوی بتاریکی شبها نکنم
کو دماغی که به بیگانه کنم آمیزش
دیدن آینه را منکه تمنا نکنم
دعوی صبر و دل و دین همه باطل باشد
گر دل گمشده در زلف تو پیدا نکنم
تاب همچشمی پروانه نخواهم آورد
شمع را با قد رعنای تو همتا نکنم
منصب یمن قدم همچو بهارم ندهند
دشت را سبز گر از آبله پا نکنم
چون سر شیشه می بسته دهان آمده ام
سر حرفی که ازو خون نچکد وا نکنم
عادتم تا نشود شکوه ارباب کرم
سایه از ابر باین بخت تمنا نکنم
رتبه هستی حلاج مرا منظور است
پنبه را بیهده تاج سر مینا نکنم
ای که گفتی که مکن عربده زین بیش کلیم
مستم از گردش آنچشم مکن تا نکنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساس تنهایی و دوری از وطن اشاره میکند و از بیمعنایی تمنا و عیش در این شرایط صحبت میکند. او میگوید که تا زمانی که به آزادی نرسیده، نمیتواند احساس شادی کند. همچنین شاعر به دشواریهایی که در زندگی دارد، از جمله عشق و دلباختگی، اشاره میکند و بیان میکند که در این شرایط، هرگونه ادعای صبر و وفاداری بیمعنی است. او تأکید میکند که نمیخواهد خود را با دیگران مقایسه کند و از موقعیتهای غیرممکن دوری میکند. در نهایت، به تمایل خود نسبت به عشق و محبوبش اشاره کرده و میگوید که تحت هیچ شرایطی از احساسات واقعیاش دست نخواهد کشید.
هوش مصنوعی: من که از وطن دور هستم، از خوشیهای زندگی توقعی ندارم. تا زمانی که به آزادی و پرواز نرسم، از قفس بیرون نخواهم آمد.
هوش مصنوعی: از گریه و اندوه هر شمع نمیتوان رهایی یافت، زیرا به خاطر تاریکی شبها نمیخواهم بدون علت غمگین باشم.
هوش مصنوعی: کسی را پیدا کن که به بیگانه اجازه دهد ببیند و در این آینه زندگیاش را مشاهده کند. من که هرگز این درخواست را نمیکنم.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم دل گمشدهام را در زلف تو پیدا کنم، ادعاهای من درباره صبر، عشق و ایمان همه بیارزش و بیمعناست.
هوش مصنوعی: من هرگز چنین برابری با شمع نمیسازم که زیبایی تو را با آن مقایسه کنم و نخواهم گذاشت پروانه به مبارزه با شمع بپردازد.
هوش مصنوعی: من به خاطر موقعیتم و ارزش خود مانند بهار هستم، اما اگر از جایی که هستم خارج نشوم و حرکت نکنم، دشت سبز نخواهد شد و تغییر نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: من با دقت و احتیاط به صحبتهایی که ممکن است منجر به خونریزی و آسیب شود، نزدیک میشوم و نمیخواهم در این خصوص چیزی بگویم. در واقع، از این موضوع بهطور جدی و با احتیاط عبور میکنم.
هوش مصنوعی: من عادت کردهام که تا زمانی که سایه لطف و کرم بزرگواران بر سرم نیست، هیچ درخواست و آرزویی نداشته باشم.
هوش مصنوعی: من به مقام و جایگاه واقعی خودم اهمیت میدهم و اجازه نمیدهم که چیزهای بیارزش و بیمعنا، مانند پنبه، به عنوان منبع افتخار و ارزش در نظر گرفته شوند.
هوش مصنوعی: ای کسی که گفتی دیگر عربده نزن، من حالا مست هستم و برای من دیدن چشمان آن عشق، کافی است که دیگر چیزی نگویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر تو خواهی که تو را بیکس و تنها نکنم
وامقت باشم هر لحظه و عذرا نکنم
این تعلق به تو دارد سر رشته مگذار
کژ مباز ای کژ کژباز مکن تا نکنم
گفتهای جان دهمت نان جوین می ندهی
[...]
پیش روی تو حدیث مه و جوزا نکنم
ور کنم نیز یقین دان که به عمدا نکنم
به تماشای رخ چون گل تو می آیم
ور بگویی، به چمن پیش تماشا نکنم
آنچه بر من لب تو می کند، ای جان، من نیز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.