قربان آن بناگوش وان برق گوشواره
با هم چه خوش نمایند آن صبح و این ستاره
مائیم و کهنه دلقی دلگیرِ از دو عالم
سر چون جرس کشیده در جَیب پارهپاره
چون کار رفت از دست گیرد سپهر دستت
دریا غریقِ مرده افکنده بر کناره
روز از برم چو رفتی شب آمدی بخوابم
این است اگر کسی را عمری بوَد دوباره
روشندلان ندارند دلبستگی به فرزند
بر شعله سهل باشد مهجوریِ شراره
آن نشئهای که بخشد بگذشتن از دو عالم
در کیش میکِشان چیست یک مستی گذاره
با چرخ سرفرازی نتوان ز پیش بردن
جایی که سقف پست است نتوان شدن سواره
همچون کلیم دیگر یک نامشخصی کو
آگاه و مستِ غفلت پُر شغل و هیچکاره
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و دلانگیزی صبح و ستاره اشاره میکند و در عین حال به حسرت و غم راوی از زندگی و جهان اطرافش پرداخته است. راوی به کهنگی و دلگیری خود اشاره میکند و از ناکامیهای زندگی میگوید. او به معنای عمیقتری از زندگی اشاره میکند و به چالشهای آن، از جمله عدم وابستگی افراد به فرزندان و دشواریهای مادی و معنوی میپردازد. شعر با بیانی فلسفی به مشکلات انسانی و سرنوشت اشاره دارد و در نهایت بر ناپایداری و تکرار زندگی تاکید میکند.
هوش مصنوعی: من به زیبایی آن صورتک و درخشش گوشوارهاش، که صبح و ستاره را به یکدیگر پیوند میزنند، عشق میورزم.
هوش مصنوعی: ما هستیم و یک لباس کهنهای که از دو دنیا دلخور است، مانند زنگی که در یک کیسه پاره و خراب به صدا درآمده است.
هوش مصنوعی: وقتی که کار از دستت خارج شد، زمان به گونهای عمل میکند که تو را در ورطهای عمیق و ناامن میاندازد، مانند فردی که در دریا غرق شده و بر لبهی آن دراز کشیده است.
هوش مصنوعی: وقتی که تو از کنار من رفتی، روز تمام شد و شب سایه افکند. حالا اگر کسی عمری داشته باشد، ممکن است دوباره به خواب برود و آرامش یابد.
هوش مصنوعی: روشندلان به فرزندان خود وابسته نیستند، زیرا برای آنها راحتتر است که از شعلۀ عشق و هیجان دور شوند.
هوش مصنوعی: آن حالت سرخوشی و نشئهای که به انسان این قدرت را میدهد تا از دو جهان عبور کند و به مقام قدسی برسد، چیست جز یک نوع مستی عمیق و دلانگیز؟
هوش مصنوعی: برای رسیدن به اوج و موفقیت، انسان نمیتواند از موانع و مشکلات عبور کند، زیرا در جایی که شرایط مناسب و زمینهای برای رشد وجود ندارد، پیشرفت یا موفقیت ممکن نیست.
هوش مصنوعی: شخصی شبیه به کلیم (موسی) وجود دارد که در وضعیتی نامشخص و غافل است، و در عین حال مشغول کارهایی است که در واقع هیچ ارزشی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر هر حرام بودی چون باده مست کاره
همواره مست بودی شیخ حرامخواره
حاشا که باده نوشان ریزند جرعه بر وی
اندیشه های پنهان گر سازد آشکاره
عارف به کنج خلوت خاموش و سر عرفان
[...]
بی برکت است چیزی، کان در شماره آید
یارب مباد هرگز، بوس ترا شماره!
پاکان این چمن را، پیرایه ساز قسمت
چون سرو داده یک دلق، آن نیز پاره پاره
بهر شکست توبه، صد آیه رهنمون شد
[...]
آهی که رخنه کردم از وی به سنگ خاره
عاجز شد از دل دوست یارب دگر چه چاره
بیداریَم چه دانی، ای خفته، ای که شبها
ننشستهای به حسرت، نشمردهای ستاره
جانان اگر نشیند یک بار در کنارم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.