نه طُرّهات غم شبهای تار من دارد
نه چشم مست تو فکر خمار من دارد
ز گریه چشمم چون شد سپید دانستم
که صبحی از پی شبهای تار من دارد
ز ضبط گریه چو گل عاجز است پنداری
خبر ز گریهٔ بیاختیار من دارد
دو چشم کمنگهت کاشکی به من میداشت
سری که زلف تو با روزگار من دارد
ز داغ کهنه گل تازهام فسردهتر است
به روی کار چه آبی بهار من دارد
به مرگ صلح کنم با زمانه تا نفسیست
جهان بر آینهٔ دل غبار من دارد
عجب مدار که آتش به گورم اندازد
همان شرار که سنگ مزار من دارد
درین بهار گل چاک آنچنان بالید
که یک گل است که جیب و کنار من دارد
گل شکایت نشکفته و شکفته کلیم
دل پر آبلهٔ داغدار من دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.