کسی نیم که زکس حرف سرد برگیرم
من آتشم چه عجب گر زباد در گیرم
چنان ز کوی طمع پا کشیده همت من
که عارم آید اگر پند از پدر گیرم
بغیر قطره ز میراب قسمتم نرسد
اگرچه جا بدل بحر چون گهر گیرم
ز بیخودی خبر دل زچشم او پرسم
زمیکشان خبر از حال شیشه گر گیرم
مرا ز گرم روی رهنما ز پس ماند
اگر بملک فنا رهبر از شرر گیرم
سرم بملک سلیمان فرو نمی آید
اگرچه خشت ندارم که زیر سر گیرم
نهال خوش ثمرم لیک کس ندیده برم
که سنگ حادثه نگذاشت برگ و بر گیرم
کلیم با دل دیوانه ای که در بر اوست
چو بر نیایم، چون دل زدوست برگیرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بترس از آن که دمی دامن سحر گیرم
چو شعله دم به دم از سوز سینه درگیرم
به کوی زخم فروشان روم به سنه چاک
هزار زخم در آغوش یک جگر گیرم
بیا شکفته و شیرین که گر مرا باشد
[...]
شبی که تنگ لبت را چو جان ببر گیرم
چو جان نه بلکه زجان نیز تنگ تر گیرم
ز فرق سر زنمت بوسه تا بحقه ناف
هزار بار و دگر باره اش ز سر گیرم
چه جام جان بلب آرم تهی کنم قالب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.