جور تو ز پی فغان ندارد
زخم ستمت دهان ندارد
جان گرچه بچشم در نیاید
گمنامی آن میان ندارد
از بس دهن تو تنگدست است
نام ار بودش نشان ندارد
دل بی آبست و دیده ویران
بیمایه غم دکان ندارد
در باغ جهان دهان خندان
دیدم گل زعفران ندارد
او را هم از آن میان خبر نیست
زان گم شده کس نشان ندارد
افسانه وصل چیست دانی
بامیست که نردبان ندارد
در حشر دگر زما چه خواهند
غارت زده ارمغان ندارد
راحت مطلب کلیم از چرخ
چیزیست که آسمان ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ابراز درد و اندوه از فقدان و بیخبری اشاره دارد. شاعر از مشکلات و زخمهای ناشی از ستم و بیعدالتی سخن میگوید و بیان میکند که حتی اگر جانش در ظاهر نمایان نباشد، گمنامی و ناامیدی او وجود دارد. او در وصف عشق و وصال نیز به ناکامی و نداشتن نشانه اشاره میکند و به این نکته میپردازد که در دنیای پر از سختی، هیچ چیز به اندازه غم و بیکسی محسوس نیست. شاعر در نهایت به جستجوی آرامش و راحتی در زندگی میپردازد و بیان میکند که آسمان نیز هیچگاه حامی او نبوده است.
هوش مصنوعی: رفتار نادرست و ظلم تو باعث شده است که دردی که کشیدم، به حدی باشد که حتی نمیتوانم از آن شکایت کنم.
هوش مصنوعی: هرچند که جان انسان به وضوح قابل دیدن نیست، اما این مخفی بودن آن به هیچوجه مهر و موم گمنامی بر آن نمیزند.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه دهن تو خیلی تنگ است، حتی نام و نشانی هم از او پیدا نمیشود.
هوش مصنوعی: دل بدون عشق و احساس، مثل رودی بی آب است و چشمها از اندوه و ناراحتی خراب و بیحالتاند. در این حال، دیگر جایی برای غم و اندوه باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: در باغ زندگی، گلها را با چهرههای خندان مشاهده کردم، اما گل زعفران را نیافتم.
هوش مصنوعی: او از آنچه در میان است خبر ندارد و هیچ نشانی از آن گم شده نیست.
هوش مصنوعی: انجام یک کار یا رسیدن به هدفی که برایش راهی وجود ندارد، بسیار دشوار و غیرممکن است. مانند اینکه به قلهی کوهی بروی اما نردبانی برای بالا رفتن نداشته باشی.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، آنانی که در دنیا غارتگر بودهاند، به جز پشیمانی و حسرت چیزی برای عرضه نخواهند داشت.
هوش مصنوعی: زندگی آسان است و چیزهای بزرگ و مهم، هیچ ارتباطی با آسمان و ستارهها ندارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل بی لطف تو جان ندارد
جان بی تو سر جهان ندارد
ناید ز کمال عقل عقلی
تا نام تو بر زبان ندارد
ناید ز جمال روح روحی
[...]
هر کو چو تو دلستان ندارد
خورشید شکر فشان ندارد
از دست غم عشق تو جانا
آن جان ببرد که جان ندارد
مشکی که ز شب پدید گردد
[...]
سفتی جسد جهان ندارد
کز خلعت او نشان ندارد
ای آنکه همای همّت تو
جز بر فلک آشیان ندارد
یک نکته ز راز خویش گردون
از خاطر تو نهان ندارد
بی رای تو مملکت چه باشد؟
[...]
دل بیلطف تو جان ندارد
جان بیتو سر جهان ندارد
عقل ار چه شگرف کدخداییست
بی خوان تو آب و نان ندارد
خورشید چو دید خاک کویت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.