گنجور

 
کلیم

برای داغ تو بر دل توان و تاب نوشتند

دگر خراج برین منزل خراب نوشتند

به پیش هر الف زخم، صفر داغ نهادند

ستمکشان چو جفای ترا حساب نوشتند

همیشه دجله و جیحون چو دوستان قدیمی

ز موج نامه باین دیده پر آب نوشتند

جفاکشان پی آرام دل بصفحه سینه

ز زخم تیغ تو تعویذ اضطراب نوشتند

کلیم را تو سگ خویش خوانده ای، عجبی نیست

گرش سر آمد اهل وفا خطاب نوشتند