حدیثت نامه را تعویذ جان شد
قلم را نام تو ورد زبان شد
دگر از خود چه گلها می توان چید
براهت خار مغز استخوان شد
بنرمی با درشتان می توان ساخت
زبان همخانه دندان از آن شد
باین راهی که دل در پیش دارد
نیارد راهزن بیکاروان شد
بگیتی هر که نام او سفر کرد
غریب عالم امن و امان شد
بخار پای من تا دیده وا کرد
زچشم نقش پایم خون روان شد
بکن کسب کمال از می فروشان
ز یک پیمانه آدم می توان شد
چنان در تیرهروزیها تمامم
که یک یک استخوانم سرمهدان شد
درین گلشن کلیم از سیر چشمی
ز گل قانع به خار آشیان شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعرایی است از شاعر، که در آن به زیبایی و ویژگیهای خاص عشق و محبت اشاره شده است. او از تأثیر نام محبوب بر زبان و دل سخن میگوید و تأکید میکند که در سختیها و مشکلات نیز میتوان از عشق الهام گرفت. شاعر به تصویرسازی از دردها و غمهایش پرداخته و همچنین بر زیباییهای زندگی و عشق به رغم چالشها تأکید میکند. به طور کلی، شعر بیانگر احساسات عمیق و روحانی است که در دل انسان شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: داستان تو مانند یک دعای زندگیبخش شده و نامت به لبهی قلم آمده است و همه در حال گفتن و یادآوریاش هستند.
هوش مصنوعی: دیگر چه گیاهانی را میتوان برای تو چید، در حالی که خودم به خاطر تو به درد و رنج افتادهام.
هوش مصنوعی: با افرادی که سرسخت و سختگیر هستند، نمیتوان به نرمی رفتار کرد. باید توجه داشت که حتی دندانها نیز باید با زبان سازگار شوند.
هوش مصنوعی: در این مسیر که دل برایش انتخاب کرده، کسی نمیتواند به راحتی او را منحرف کند یا به سوی خود بکشاند.
هوش مصنوعی: هر کس در این دنیا به سفر نام او برود، در واقع در دنیای غریب و نامطلوب، به آسایش و امنیت میرسد.
هوش مصنوعی: وقتی چشمانم باز شدند، رد پایم باعث شد که خون از چشمم بریزد.
هوش مصنوعی: از کسانی که میتوانند به ما نکات ارزشمند یاد دهند، بیاموز و از تجربیات آنها بهرهمند شو. تنها با یک تجربه کوچک میتوان به شناخت عمیقتری از انسانیت و کمال دست یافت.
هوش مصنوعی: آن چنان در سختیها و روزهای سیاه غرق شدهام که حالا تمام وجودم به درد و رنج تبدیل شده و بر زخمهایم حرفی ندارم.
هوش مصنوعی: در این باغ، کلیم از تماشای گلها احساس رضایت کرده و به داشتن خاری در آشیانهاش قانع شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چراغان در شب چک آن چنان شد
که گیتی رشک هفتم آسمان شد
چو قَدِّ ویسِ بُتپیکر چنان شد،
که همبالای سرو بوستان شد،
که فرهاد از غم شیرین چنان شد
که در عالم حدیثش داستان شد
جهان از باد نوروزی جوان شد
زهی زیبا که این ساعت جهان شد
شمال صبحدم مشکین نفس گشت
صبای گرمرو عنبرفشان شد
تو گویی آب خضر و آب کوثر
[...]
جهان از باد نوروزی جوان شد
زمین در سایهٔ سنبل نهان شد
قیامت میکند بلبل سحرگاه
مگر گل فتنهٔ آخر زمان شد؟
ز رنگ سبزه و شکل ریاحین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.