ز آتش پنهان عشق، هر که شد افروخته
دود نخیزد ازو چون نفس سوخته
دلبر بی خشم و کین، گلبن بیرنگ و بوست
دلکش پروانه نیست، شمع نیافروخته
در وطن خود گهر، آبله ای بیش نیست
کی به عزیزی رسد، یوسف نفروخته
مایه آرام دل، چشم هوس بستن است
از تپش آسوده است، باز نظر دوخته
شاید آید بدام مرغ پریده ز چنگ
گرم نگردد اگر عاشق وا سوخته
داروی بیماریش مستی پیوسته است
چشم تو این حکمت از پیش که آموخته
آمد و آورد باز از سر کویش کلیم
بال و پر ریخته جان و دل سوخته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و احساسات عمیق مرتبط با آن میپردازد. شاعر به وسعت عشق و تاثیر آن بر روح و جسم مینگرد. در این متن، عشق به عنوان شعلهای پنهان توصیف شده است که میتواند فرد را بسوزاند، اما دود ناشی از آن نشاندهنده آرامش درونی نیست. دلبر با ویژگیهای لطیف و بدون خشم، نمادی از زیبایی و جذابیت است. همچنین، شاعر به بیارزشی برخی از چیزها در وطن اشاره میکند و به کوششی از جانب عاشقانهها برای رسیدن به معشوق فکر میکند. در نهایت، شاعر از حالتی پر از درد و سوختگی سخن میگوید که در عشق عمیق و ایستادگی در برابر هوسها نهفته است. عشق به عنوان دارویی برای بیماریهای دل و گرفتار کردن خود در پی ماندن در کنار دوست توصیف شده است.
هوش مصنوعی: هر کس که به خاطر عشق دچار شوق و اشتیاق شده، مانند کسی است که نفسش به دلیل سوختن دچار تنگی شده است و از او دودی برنمیخیزد. در واقع، این افراد در عمیقترین حالات عشق خود، احساساتی را تجربه میکنند که غیرقابل بیان و مشهود هستند.
هوش مصنوعی: محبوبی که نه از خشم و کینه باخبر است، مانند گلی بدون رنگ و عطر است؛ جذابیت پروانه را ندارد و مانند شمعی است که هنوز روشن نشده است.
هوش مصنوعی: در سرزمین خود، ارزش و گوهری بیشتر از یک زخم نیست. چگونه میتواند به دوستی برسد که یوسف را به فروش نرسانده باشد؟
هوش مصنوعی: چشم هوسبسته، آرامش دل را فراهم میکند و در سکون و آرامش زندگی میکند، اما دوباره به تماشا مینگرد.
هوش مصنوعی: شاید روزی دلباختهای که عشقش را از دست داده به زودی به حال و هوای شاد بازگردد، اما اگر عاشق واقعی باشد، هرگز از احساسات خود سرد نخواهد شد.
هوش مصنوعی: داروی درد و رنج او، همیشه شوق و جذبه چشم توست و این نکته را از قبل یاد گرفته است.
هوش مصنوعی: او بازگشته و از طرف کوی معشوقهاش چیزهایی به همراه آورده است. کلیم، با دل شکسته و روحی سوخته، در حال پرواز و پروازش را گم کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
برق جهانسوز حسن آنرخ افروخته
مشعله افروز عشق آه من سوخته
جامه دیبا بود خاصه مه طلعتان
پوشش ما از جهان بس نظر دوخته
سینه نگیرد فروغ از دل بیسوز عشق
[...]
از نفس گرم من عالمی افروخته
می نگرم هر کرا ز آتش من سوخته
داغ غم تو بدل موسم پیری رسید
صبح دمید و هنوز شمع من افروخته
بهر شهانست گنج خاص خودم آنکه هست
[...]
لاله درآمد به باغ با رخ افروخته
بهرش خیاط طبع سرخ قبا دوخته
سرخقبایش بهبر یکدو سهجا سوخته
باکه ز دلدادگان عاشقی آموخته
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.