سیل را درس روانی گریه ما میدهد
شوربختی اشک ما تعلیم دریا میدهد
روزگارم سربهسر از تیرهروزی یک شب است
وعده وصلم چه حاصل گر به فردا میدهد
مفتی خط کز لب او کامبخشی میکند
بوسه را نشمرده و بیوعده فتوی میدهد
صرفه خود گر کسی بیند نه جای طعنه است
دین ناقص را اگر زاهد به دنیا میدهد
نیست دل هر دم حریف ترکتاز تازهای
هرچه دارد چون صدف یک جا به یغما میدهد
وسعت ملک جنون بنگر که یک دیوانه را
صد بیابان در بیابان کوه و صحرا میدهد
گاه پیری میکنم موی سفید از باده رنگ
زان که می رنگ جوانی را به سیما میدهد
مرهم داغ دل پرواز باشد موم شمع
داروی رنج خمارم دود مینا میدهد
دل اگر دارد فروغی زآتش عشق است و بس
شیشه را گر آبرویی هست صهبا میدهد
دستش از دامان استغنای شیرین کوته است
کوهکن گر بیستون را در ته پا میدهد
داغ جورش تا فراوان در نظر ناید کلیم
جمله را چون برگ گل بر روی هم جا میدهد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.