جان کاهدم چو حق سخن را ادا کنم
گر نقد جان دهند سخن را بها کنم
با عالمی مرا سر همخانگی کجاست
کو مرگ تا که خلوت راحت جدا کنم
چندانکه جای در دل آتش کند سپند
خواهم که جا بخاطر آن بیوفا کنم
سرگشتگی عجب بمیانم گرفته است
دلدار در کنارم و رو در قفا کنم
از گریه دیده رفته زدست و بدست نیست
غیر از غبار خاطر تا توتیا کنم
یک بزم را ببوی سخن مست می کنم
چون شیشه هر کجا که سر حرف وا کنم
سامان خونفشانی روز و شبم نماند
دیگر باشک شام چو شمع اکتفا کنم
داروی یأس با همه دردی موافقست
زین یک دوا هزار مرض را دوا کنم
تن را چو در لباس قناعت بپرورم
همچون غرابه پیرهن از بوریا کنم
گر هجو نیست در سخن من زعجر نیست
حیف آیدم که زهر در آب بقا کنم
تنبیه منکران سخن می توان کلیم
گر اژدهای خانه بآنها رها کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر احساسات عمیق و پیچیدهای را دربارهی بیپناهی و شکیبایی خود بیان میکند. او از جانکاهی و دشواریهایی سخن میگوید که در پی بیان حقیقت است. به دنبال شناخت companionship و آرامش، او به مرگ به عنوان راهی برای جدا شدن از آلام زندگی اشاره میکند.
شاعر همچنین از چوپانی در آتش و عشق ناوفا سخن میگوید و همزمان از سردرگمی و جدایی از عشق خود رنج میبرد. او با اشاره به غم و اندوه، در جستجوی کلماتی برای بیان این احساسات است و در عوض تلاش میکند تا با استقامت و قناعت به زندگی ادامه دهد.
این شعر از احساساتی همچون یأس، سردرگمی و تلاش برای یافتن آرامش در پیچیدگیهای زندگی پر است و به نوعی مبارزه با مشکلات و جستجوی حقیقت را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم حق را قضاوت کنم، حتی اگر جانم را بدهند، ارزش این سخن را بالاتر از جان میدانم.
هوش مصنوعی: با کسی که همراهی و همصحبتیاش برایم ارزشمند باشد، کجاست؟ تا وقتی مرگ را مییابم، میخواهم راحتی و تنهایی خود را از هم جدا کنم.
هوش مصنوعی: به اندازهای که چوبی (سپند) در دل آتش میسوزد، من هم آمادگی دارم به خاطر آن دلباخته و بیوفا، تحمل کنم و جان به خطر بیندازم.
هوش مصنوعی: عشقم به شدت مرا گیج و سردرگم کرده است، در حالی که معشوقم در کنارم است و من به فکر او هستم.
هوش مصنوعی: چشمانم از اشک خالی شده و هیچ چیزی جز غبار احساسات و یادها در دستم نیست تا به یاد تو درآورم.
هوش مصنوعی: هر بار که به گفت و گو مشغول میشوم، حال و هوای شاد و سرمستی پیدا میکنم، مانند شیشهای که در هر نقطه که باز شود، از آن سر و صدا و شور و نشاط به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: ترتیب و نظم خونریزی عواطف و احساسات من در طول روز و شب دیگر وجود ندارد. همانطور که شمع به نور محدود خود در طول شب بسنده میکند، من هم به همین وضع راضیام.
هوش مصنوعی: ناباوری و ناامیدی به تمامی دردها پاسخ میدهد و از این طریق میتوان با یک دارو به درمان هزاران مشکل پرداخت.
هوش مصنوعی: اگر بدنم را در پوشش قناعت پرورش دهم، مانند یک کیف که از نی بافته شده، میتوانم لباس از بوریا بسازم.
هوش مصنوعی: اگر در سخنان من انتقادی وجود ندارد، پس جای نگرانی نیست و نباید افسوس بخورم که به زندگیام زهر بیفزایم.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم کسانی را که به سخن من اعتنا نمیکنند، تنبیه کنم، کافی است که اژدهایی که در خانه دارم را بر آنها رها سازم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آن که چون ز جاه تو بر تو ثنا کنم
گیتی ز نور خاطر خود پر ضیا کنم
هر گه که گفت خواهم مدح تو نظم خویش
چون باد از نفاذ و چو آب از صفا کنم
بحرم که هر چه یابد طبعم گهر کند
[...]
جان نذر کرده ام که بپایت فدا کنم
پیش آی تا بنذر خود آخر وفا کنم
شرمنده ز آسمان و زمینم که بهر تو
تا کی بسجده افتم و تا کی دعا کنم
با من نکرد هجر تو کاری که دامنت
[...]
از دور بر خرامش قدت ثنا کنم
نزدیک چون رسی دل و جانرا فدا کنم
دارم بزیر پرده ناموس مستیی
تا آنزمان که پرده بر افتد چها کنم
صد راه عقل بسته شود اهل هوش را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.