گنجور

 
کلیم

دلا بر چشم تر نه آستین را

چه می‌پوئی عبث روی زمین را؟

ز محراب دو ابروی تو پیداست

که با خود کرده روی کفر و دین را

ز موی پوست تخت فقر بافند

ملایک رشتهٔ حبل‌المتین را

بغیر از عجب از تحسین ندیدم

بدل کردم به نفرین آفرین را

شکست ایام گوهرهای بی‌عیب

که سازد سرمه چشم عیب‌بین را

ز نه خرمن که دارد کشت افلاک

نبینی بهره‌ور یک خوشه‌چین را

به حکاکی چه استاد است چشمت

کَند از جنبش مژگان نگین را

دوات از کلک فکرم سر نپیچد

عجب ربطی است با دست آستین را

کلیم آن می که کوه غم ز دل برد

نبرد از روی او چین جبین را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ابن یمین

ز هی فرخنده جائی خوش مقامی

که خجلت میدهد خلد برین را

نقوش دلفریب جانفزایش

ببرد آب نگارستان چین را

ندانم کین ارم یا باغ مینوست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه