دل را کی آن طاقت بود کز فکر جانان بگذرد
با یک جهان لبتشنگی از آب حیوان بگذرد
من راه هجران را بخود هرگز نمی دادم ولی
آتش ره خود واکند چون از نیستان بگذرد
هر کس که بیند حال من داند که هجران دیده ام
آری خرابی ظاهرست آنجا که طوفان بگذرد
بیتو سر شکم بر کنار از بسکه ریزد چشم تر
دامان من گر بفشری آب از گریبان بگذرد
هر موی بر اعضای من کوکو زند چون فاخته
هر گاه در دل یاد آن سر و خرامان بگذرد
خواهم شب و روز توی خورشید و ماه روشنی
کاین تیرهروزی بس شود شبهای هجران بگذرد
خاک ره شاهجهان تاج سر خود میکنم
تا فرق بخت من کلیم از اوج کیهان بگذرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به شدت از دوری معشوق و هجران او رنج میبرد. او میگوید که دلش طاقت دوری را ندارد و حتی اگر با دنیا سیراب شود، باز هم نمیتواند از فکر معشوق بگذرد. شاعر به شدت تحت تأثیر آتش عشق و یاد معشوق است و میگوید که این آتش مانند شعلهای است که او را به سرحد نابودی میرساند. او احساس میکند که دیگران حال او را درک میکنند و بیان میکند که ظاهرش به خاطر این ملامت و هجران خراب شده است. شاعر همچنین به اشکها و غمهایش اشاره میکند و در نهایت امیدوار است روزی که این شبهای سیاه و هجران به پایان برسد، فرا برسد. در انتها، او به مخلوط شدن خاک پای معشوق با سرنوشتش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دل چگونه میتواند از یاد محبوب بگذرد، در حالی که با وجود تمام دنیا، تشنهاست و نمیتواند از آب حیات دل بکند؟
هوش مصنوعی: هرگز حاضر نبودم که به راه جدایی بروم، اما آتش دل که برپا میشود، مسیر خود را پیدا میکند، درست مانند اینکه وقتی از نیستان عبور میکند، شعلهها به جهتی میروند.
هوش مصنوعی: هر کسی که حال من را ببیند میفهمد که من از جدایی رنج میبرم. آری، وقتی طوفان بگذرد، ویرانی و خرابشدن در آنجا مشهود است.
هوش مصنوعی: چشمهایم آنقدر اشک میریزند که اگر به دور از خودم بخواهم سر را به دیوار بزنم، آب اشکهایم از گریبانم عبور میکند.
هوش مصنوعی: هر تار موی من به گونهای میخواند که انگار فاختهایست که هر بار یاد آن چهره زیبا و دلربا به ذهنم میرسد.
هوش مصنوعی: من میخواهم هر روز و شب در نور خورشید و ماه زندگی کنم تا این روزهای تاریک به پایان برسند و شبهای دوری و جدایی به سر آید.
هوش مصنوعی: من خاک راه پادشاه جهانی را به مثابه تاج سر خود قرار میدهم تا سرنوشت من از اوج آسمانها عبور کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با دل بسی گفتم که یار از عهد و پیمان بگذرد
فرمان من کن جان مکن کان بت ز فرمان بگذرد
جولان زد اندر کوی او با حلقه گیسوی او
دیدم که مسکین سوی او از مه به جولان بگذرد
جان خور است از من بی بها حالی ز تن کردم جدا
[...]
آن سرو سیماندام من چون از گلستان بگذرد
موج لطافت جو به جو از هر خیابان بگذرد
شبهای هجر او دلم راضی نمیگردد اگر
یک قطره آب چشمم از بالای مژگان بگذرد
از کثرت کمطالعی ترسم نسیم کوی او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.