آهم ز سرکشی بتلاش اثر نرفت
هر جا ندید روی دل آنجا دگر نرفت
چون یافت اینکه شربتش از خون عاشقست
بیمار چشم تو که طبیبش بسر نرفت
با آنکه در رهت ز دو عالم گذشته ایم
یک گام آشنائی ما پیشتر نرفت
جز خون دل که رنگ حنا داشت از وفا
دیگر چه داشتم که ز دستم بدر نرفت
بگریخت بخت و روشنی از دیده رخت بست
بیروی تو چها که ازین چشم تر نرفت
خود را به پیچ و تاب هزار آرزو نداد
آسوده آنکه از پی تاب کمر نرفت
دیگر بخواب، تشنه چه بیند بغیر آب
مردیم و شوق تیغ تو ما را ز سر نرفت
شعر بلند را چه غم از کاو کاو دخل
آب گهر بسفته شدن از گهر نرفت
از آستین خامه والای من کلیم
یکبار دست خواهش معنی بدر نرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر احساسات عاشقانه و رنجهای ناشی از آنها را به تصویر میکشد. او از ناکامی در رسیدن به معشوق و درد حاصل از جدایی سخن میگوید. شاعر به طور مکرر تاکید میکند که هیچ چیز نتوانسته او را از عشق و شوق به معشوقش جدا کند؛ حتی درد و رنج. از طرفی، او به وفا و وفاداری خود اشاره میکند و میگوید که فقط خون دل را به عنوان نشانهای از عشق دارد. در نهایت، او با بیان تصاویر قوی، احساسات عمیق و دشواریهای عاشقی را بازتاب میدهد.
هوش مصنوعی: نالهام به خاطر خودخواهی محبوب از بین نرفت، هر جا که آرزوی دیدار چهرهاش را نداشتم، دیگر به آنجا نرفتم.
هوش مصنوعی: چون متوجه شد که نوشیدنیاش از خون عاشقان تهیه شده است، این بیمار چشمت که طبیب اوست نتوانست او را درمان کند.
هوش مصنوعی: با اینکه برای رسیدن به تو از هر دو دنیا گذشتهایم، اما هیچ قدمی در آشنایی ما پیشرفت نکرده است.
هوش مصنوعی: جز درد و رنجی که در دل داشتم و رنگ عشق به خود گرفته بود، از وفا چیز دیگری نداشتم که از دستانم بیرون برود.
هوش مصنوعی: بخت و خوشبختی از من دور شده و نور و روشنایی از چشمانم رفته است. با این حال، چه میتوانم بکنم که از چشمان من هیچ چیزی جز اشک نمیریزد؟
هوش مصنوعی: آنکه در پی آرزوها و خواستههای گوناگون نرود، آسودهخاطر خواهد بود و به راحتی زندگی میکند.
هوش مصنوعی: دیگر استراحت کن، چرا که تشنه جز آب چیزی نمیبیند. ما در شوق و آرزوی تیغ تو، همواره زندهایم و از یاد تو غافل نمیشویم.
هوش مصنوعی: شعر بلند هیچ نگرانی ندارد، زیرا حتی اگر در تاریکی و مشکلات قرار گیرد، ارزش و زیبایی خود را از دست نمیدهد و همچنان درخشان باقی میماند.
هوش مصنوعی: دست نیاز و آرزوی من به دنبال معنا و مفهوم، از بستر قلمان باارزش من هرگز به محو نمیرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از پیش دیده رفتی و نقش از نظر نرفت
جان را خیال روی تو از دل به در نرفت
این آتش فراق، که بر میرود به سر
از دیگ سینه در عجبم کو به سر نرفت!
آخر که دید روی تو، ای مشتری لقا
[...]
هرگز دلم ز کوی تو جائی دگر نرفت
یکدم خیال روی توام از نظر نرفت
جان رفت و اشتیاق تو از جان بدر نشد
سر رفت و آرزوی تو از سر بدر نرفت
هرکو قتیل عشق نشد چون به خاک رفت
[...]
سر، در رهش، نهادم و کاری به سر، نرفت
با او به هیچ حیله مرا دست، در نرفت
پایم ز دست رفت و نیامد رهم، به سر
در راه او برفت سرم، پا اگر نرفت
بیچاره را چو در طلبش، پای، سست گشت
[...]
رفتی و نقش روی تو از چشم تر نرفت
خال توام چو مردم چشم از نظر نرفت
خاری که از ره تو بپای دلم خلید
تا سر نزد ز خاک من از دل بدر نرفت
کارم بجان رسید ز زخم زبان خلق
[...]
از ضعف، نالهام به سراغ اثر نرفت
بیمار ماندم و به مسیحا خبر نرفت
اشکم ز باد دستی مژگان به خاک ریخت
کس را چو من ز رشته ستم بر گهر نرفت
داغم ز ناتوانی فریاد خویشتن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.