دل شاد از آنم که دل شاد ندارم
وارسته منم خاطر آزاد ندارم
در راه تو جان بر لب و سر بر کف دستم
شمع سحرم حاجت جلاد ندارم
ترسم نبرد راه نسیمی بچراغم
شب نیست که شمعی بره باد ندارم
باید زمن آموخت ره و رسم اسیری
عمریستکه در دامم و صیاد ندارم
بینام باو نامه نویسم، چه توان کرد
چون نام خود از شغل غمش یاد ندارم
دامان ترم پاکتر از دامن دریاست
شرمندگی از عصمت زهاد ندارم
شب نیست که در دست پی مشق جراحت
پیکان تو چون خامه فولاد ندارم
با نیک و بدم همچو کلیم آینه صافست
گر شمع شوم رنجشی از باد ندارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ابراز احساسات عمیق و پیچیده خود میپردازد. او از شادی کاسته سخن میگوید و بیان میکند که علیرغم وفاداریاش به معشوق، احساس رهایی و آزادی ندارد. شاعر با بیان اینکه برای عشق معشوقش حاضر است جانش را بدهد، از نبود خواستهها و آرزوهایش شکایت میکند. او از حالت ناامیدی و نبود یاری در زندگی صحبت میکند و احساس میکند که حتی در اوج عشق، نمیتواند به معشوق خود نامه بنویسد، زیرا از نام و هویت خود ناآگاه است. همچنین، او خود را از لحاظ پاکی و عفت از دیگران متمایز میداند و در نهایت به پذیرش وضعیت خود، با وجود رنجها و دردهایی که دارد، اشاره مینماید.
هوش مصنوعی: من از اینکه دل شاد ندارم، دل شادم و از اینکه آزاد هستم، احساس آزادی میکنم.
هوش مصنوعی: در راه تو، جانم در خطر است و برای تو آمادهام. همچون شمعی در روشنایی صبح، هیچ نیازی به درخواست و خواستههای دیگر ندارم.
هوش مصنوعی: نگرانم نسیمی به راه بیفتد و شمع روشنم را خاموش کند، این شب تاریک است و من چراغی ندارم.
هوش مصنوعی: باید یاد بگیرم چطور در زندگی اسیر باشم، چون مدت زیادی است که در دام گرفتار شدهام و کسی نیست که مرا نجات دهد.
هوش مصنوعی: من بینام به او نامه مینویسم، اما چه میتوان کرد وقتی که نام خود را از غم و سختیاش فراموش کردهام.
هوش مصنوعی: دامن من از دامن دریا هم پاکتر است و از پاکی زاهدان هیچ شرم و ندامتی ندارم.
هوش مصنوعی: در شب، وقتی که در تلاش هستم تا نواقص خود را برطرف کنم، احساس میکنم که به اندازه کافی قوی و توانمند نیستم تا با تیرهای زخمزای زندگی مقابله کنم. در واقع، ندارم آن نیرویی را که بتواند مانند یک قلم فولادی بر این زخمها غلبه کند.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که مثل موسی (کلیم) که با نیکی و بدی، و همچنین با مشکلاتی که بر سر راهش بود، مواجه شد، من هم در قبال نیکیها و بدیها، دلم صاف و پاک است. اگر هم مانند شمع روشن شوم، هیچ کینه یا ناراحتی از باد (مشکلات) ندارم. در واقع، این گفته نشاندهنده بیتوجهی به سختیها و حفظ آرامش در مواجهه با چالشهاست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرگز دلی از نالة خود شاد ندارم
فریاد که من طالع فریاد ندارم
تا بود دلم بستة زنجیر بلا بود
در عمر خود آسودگیی یاد ندارم
در طالع بزم فلک از نالة من نیست
[...]
جز ذکر تو ساقی، دگر اوراد ندارم
می ده که سر صحبت زهّاد ندارم
بی تابی دامم نه ز اندوه اسیری ست
من تاب فراموشی صیّاد ندارم
از قید محبت نتوان یافت رهایی
[...]
چون شادی بی غم به جهان یاد ندارم
دلشاد از اینم که دل شاد ندارم
یاد آن شه چینی که دهد داد ندارم
اما چو تو بیداد گری یاد ندارم
آن روز کدام است که بی آن لب شیرین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.