دورم از فتنه که در سایه مژگان توام
خاطرم از همه جمعست پریشان توام
ناله هرچند غبار تنم از جا برداشت
طالع دون نرسانید بدامان توام
زانجمن پیشتر از شمع برون خواهم رفت
اینچنین گر بگدازد تب هجران توام
منت دیده دگر بهر تماشا نکشم
بسته ام چشم ز نظاره و حیران توام
گر سررشته نسبت دو بود تاب یکیست
موبمو در هم چون طره پیچان توام
استخوانم همگی شانه شود بعد از مرگ
بسکه در آرزوی زلف پریشان توام
نه بمن سر و سری دارد و نه گل نظری
این ثمر داد هواداری بستان توام
گرم آنم که نهم داغ بفرق تو کلیم
دگر امروز بفکر سر و سامان توام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا فتادست نظر بر رخ رخشان توام
بر تو آشفته تر از زلف پریشان توام
صفت حسن تو آئینه کند با تو بیان
نه دل خسته که من واله و حیران توام
گر مرا جان و جهان در سر سودات شود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.