توبه کردم مستی از چشم بتان افتاده است
تاک را هم از خزان آتش بجان افتاده است
دست تاکش بشکند گر بر در عیشست قفل
کز چنین سر پنجه پهلوان افتاده است
شیشه کی باشد که در پیشت دلی خالی کند
شکوه ها دارد چو ساقی سر گران افتاده است
بوی خون آید از آن راهی که ما سر کرده ایم
نقش پا هر گام چون برگ خزان افتاده است
در زبانها گفتگو گم کرده راه از تیرگی
هر کجا حرفی ز بختم در میان افتاده است
فصل گل رفت و سر از زانوی گلبن برنداشت
غنچه پنداری بفکر آندهان افتاده است
کاهش غیرت ز مو باریکتر دارد مرا
بر زبانها تا حدیث آنمیان افتاده است
حاصل دنیا بچشمم چون درآید، جا کجاست
اشک اینجا کاروان در کاروان افتاده است
شد کلیم آوازه اش از صبح عالمگیرتر
تا چو شمع صبحگاهی از زبان افتاده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات از احساس توبه و ترک مستی سخن میگوید و به وضعیت خود و دنیای اطرافش نگاه میکند. او میگوید که حالوهوای مستی و شادابی به پایان رسیده و نشانههای خرابی و خزان در عالم دیده میشود. تصویری از جدایی و افسردگی به تصویر کشیده شده است، جایی که گلابی و شادابی فصل گل رخت بر بسته و غنچهها در خیال و اندوه سیر میکنند. شاعر همچنین به گفتوگوها و تفکرات بیروح مردم اشاره میکند و حسرتی از نگاه به دنیا و بیفایده بودن تلاشها را ابراز میکند. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که آوازهاش بر زبانهاست، اما مانند شمعی که صبح میافتد، میتواند در کمرنگی و ناچیزی غرق شود.
هوش مصنوعی: من تصمیم گرفتم که از مستی و شوقی که به خاطر زیباییها داشتم دست بکشم. حالا دیگر تأثیری از آن زیباییها در من نیست و حتی تأثیرات منفی گذشته هم از بین رفتهاند.
هوش مصنوعی: اگر کسی که مشغول لذت و خوشی است، به دست او آسیبی برسد، این نشانهای است از قدرت و توانایی یک پهلوان که حتی در شرایط سخت هم نمیتواند به راحتی از لذت دست بردارد.
هوش مصنوعی: اگر شیشهای وجود داشته باشد که در حضور تو کسی دلش را خالی کند، یعنی مشکلات و درد دلهایش را بازگو کند، این شیشه مانند ساقی است که در حالی که سرش افتاده و غمگین است، باز هم دارای شکوه و زیبایی خاصی است.
هوش مصنوعی: بوی خون از مسیری به مشام میرسد که ما طی کردهایم و هر گامی که برداشتهایم، مانند برگهای پاییزی بر زمین افتاده است.
هوش مصنوعی: در زبانها درخت یقین از بین رفته و گفتگو به سردرگمی دچار شده، هر جا که حرفی درباره سرنوشت من مطرح میشود، انگار در تاریکی گم شده است.
هوش مصنوعی: فصل شکوفایی تمام شده و گلها از زانوهای باغبان بلند نشدهاند. غنچهها انگار در فکر آیندهای نامعلوم هستند.
هوش مصنوعی: کاهش غیرت من به حدی رسیده که دیگران دربارهاش صحبت میکنند و این موضوع زبانبهزبان میچرخد.
هوش مصنوعی: وقتی به دنیا نگاه میکنم، متوجه میشوم که همه چیز در حال گذر است. اینجا جایی برای اندوه و اشک نیست، زیرا زندگی مانند کاروانی است که در حرکت است و در این روند، احساسات و دردها نیز با آن همراهند.
هوش مصنوعی: آواز کلیم (موسی) در دل دنیا بیشتر از هر زمان دیگری شنیده میشود، مانند شمعی که در صبح زود خاموش میشود و دیگر صدایش را نمیتوان شنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل به غیر از باده زار و ناتوان افتاده است
چارهٔ کارش همین آتش به جان افتاده است
تا دلم در فکر رخسار بتان افتاده است
همچو مینای میاش آتش به جان افتاده است
هر کرا نبود به رنگ ماه از دریوزه عار
[...]
تا به من از ناز ساقی سرگران افتاده است
همچو شمع محفلم آتش به جان افتاده است
خواهش دنیا دگر در دل نمیگنجد مرا
داغ آنجا کاروان در کاروان افتاده است
دل جدا از حلقه زلفش نمیگیرد قرار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.