ایدل ز نخل ناله و آهت ثمر چه شد
وز تخم اشک ریزی پیوسته بر چه شد
ای همنشین بگوی تو خود گر چو من نه ای
کز دیدنش زهوش چو رفتی دگر چه شد
پیوسته در کنار منست و ز اضطراب
فرصت نمی شود که بپرسم کمر چه شد
تا از صدف جدا شده در زر نشسته است
گر از وطن برید زیان گهر چه شد
صد ره سفر بملک جنون کردی و هنوز
ای دل بجاست عقل تو سود سفر چه شد
چیزی بهای خصمی این ناکسان مده
گردون که هست دشمن اهل هنر چه شد
چون بر تو روشن است چگویم ز حال دل
گفتن چه احتیاج که شمع سحر چه شد
نگرفت کس ز سینه صد چاک من خبر
آری کرا غمست که زخم سپر چه شد
زآمیزش چو شیر و شکر با مراد دل
موئی چو شیر مانده ندانم شکر چه شد
داریم ای کلیم دل و دین و صبر و هوش
گر در بهای بوسه ندادیم زر چه شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر معرف، پرسشهایی درباره وضعیت دل و احساسات عاشقانه دارد. شاعر از نخل و انار استعارههایی برای رنج و دردهای درونی خود میآورد و از همنشین خود میخواهد تا در مورد غم و آشفتگیهایش توضیح دهد. او به وضعیت روحی خود اشاره میکند که ناتوان از پرسش از احوال دلش است. شاعر در تلاطم عواطفش از مسألههایی میگوید که هیچ کس را از درد و رنجهایش مطلع نکرده و از نداشتن خبری از حال خود سخن میگوید. همچنین او به ارتباط عمیق خود با معشوق اشاره میکند و در نهایت به این نکته میرسد که ارزش عشق و احساساتش را نمیتوان با چیزهای مادی اندازهگیری کرد.
هوش مصنوعی: ای دل، از نخل روح تو ناله و آهت چه ثمر و فایدهای داشت؟ و از دانههای اشکی که بیوقفه میریزی، نتیجهاش چه شد؟
هوش مصنوعی: دوست من، اگر تو هم مثل من نباشی، بگو که وقتی از دیدن آن شخص رفتی، دیگر چه بر سرت آمد؟
هوش مصنوعی: همیشه در کنارش هستی و به خاطر نگرانیها و اضطرابها نمیتوانم بپرسم چه بر سر کمر تو آمده است.
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که اگر مرواریدی از صدف خود جدا شود و در طلا قرار بگیرد، اما از وطنش دور شده باشد، چه فایدهای دارد؟ در واقع، ارزش مروارید وقتی به چشم میآید که در محیط طبیعی خود باشد. بنابراین، جدا شدن از وطن و جایگاه اصلی میتواند به معنای از دست دادن ارزش و هویت باشد.
هوش مصنوعی: ای دل، تو بارها در راه دیوانگی سفر کردی و هنوز عقل تو در جایش قرار دارد. پس فایده این سفرها چه بوده است؟
هوش مصنوعی: در اینجا به شما توصیه میشود که برای افرادی که ارزش هنری و فرهنگی ندارند، هزینه و بهایی نپردازید، زیرا وجود دشمنان هنر در جهان چه ضربهای به این حوزه خواهد زد.
هوش مصنوعی: وقتی حال دلم را خوب میدانی، دیگر چه نیازی به گفتن است؟ مثل شمعی که در صبح زود روشن میشود و دیگر قابل دیدن نیست.
هوش مصنوعی: هیچکس از دردها و زخمهای من باخبر نیست؛ پس چه کسی میداند که سپر من چه بر سرش آمده است؟
هوش مصنوعی: از ترکیب شیر و شکر با صدای دلخواهم موئی مانند شیر باقی مانده و نمیدانم شکر چه شده است.
هوش مصنوعی: ما با دل و ایمان و صبر و عقل خود راه را ادامه میدهیم، اگر برای یک بوسه هزینهای نپرداختهایم، پس ارزش آن چه میشود؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.