خموش باش دلا عرض مدعا کردی
زبان به بند، سر گریه را چو وا کردی
ز شوخی ارچه بیکجا قرار نیست ترا
برون نمی روی از خاطری که جا کردی
بگلشن از قدمت داغ لاله مرهم یافت
بخنده هم گره از کار غنچه وا کردی
بزیر خاک تب هجر و رنج رشک بجاست
کدام درد مرا ای اجل دوا کردی
بناله ام دل صد مرغ می کشد آنجا
مرا برای چه از دام خود رها کردی
خوشم که دفتر دل نم کشیده بود ز خون
به تیغ هر ورقش را ز هم جدا کردی
زمانه شاعرم ار کرد زو نمی رنجم
چه کردمی اگرم شاعر گدا کردی
درین زمانه که مرغ کباب در قفس است
کلیم فکر رهائی تو از کجا کردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات عمیق و دردناک عاشقانه است. شاعر به توضیح اندوه و حسرت خود میپردازد و از جدایی و غم ناشی از آن سخن میگوید. او از دلتنگی و ناکامیهای عاشقانهاش میگوید و به کنکاش در احساساتش میپردازد. همچنین، شاعر احساس میکند که عشقش مانند گلی در باغ زندگیاش زیبایی میآورد، اما در عین حال، درد و رنجی نیز به همراه دارد. او از ابدیت زمانه و مشکلات آن شکایت میکند و به این فکر میکند که چگونه میتواند از این وضعیت رهایی یابد. در نهایت، اشعار وی تلفیقی از زیبایی و غم است که نمایانگر تمایلات و چالشهای انسانی میباشد.
هوش مصنوعی: سکوت کن، ای دل! خواستهات را بیان کردی. با زبان خودت خاموشی را درهم شکستی و گریهات را آزاد کردی.
هوش مصنوعی: اگرچه به شوخی نمیتوانی در جایی قرار بگیری، اما نمیتوانی به راحتی از خاطراتی که در ذهنت جای دادهای، خارج شوی.
هوش مصنوعی: در باغ به دلیل حضور تو، گل لاله آسیب دیدهای پر شده از محبت شد و با لبخند تو، گره از کار غنچه باز شد.
هوش مصنوعی: در زیر خاک، حسرت دوری و زخم غیرت جایگزین است. کدام درد مرا، ای مرگ، شفا دادی؟
هوش مصنوعی: دل من مانند پرندهای است که به شدت در دردی عمیق گرفتار شده است. چرا مرا از دام خود رها کردی، در حالی که هنوز به تو نیاز دارم و درد و رنجی که حس میکنم، بیپایان است؟
هوش مصنوعی: خوشحالم که دل من هیچ نشانهای از درد و آسیب نداشت. تو با دقت هر صفحهاش را از هم جدا کردی.
هوش مصنوعی: اگر زمانه مرا شاعر کند، از این ناراحت نمیشوم. چه میتوانستم بکنم اگر تو مرا شاعر فقیر میکردی؟
هوش مصنوعی: در این دوران که مرغ کباب در قفس گرفتار است، چگونه به فکر آزادی خود هستی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به یک کرشمه کزان چشم دلربا کردی
چو جان به سینه درون آمدی و جا کردی
خدنگ ناز چو از غمزه راست بگشادی
به دل درست زدی، گر ز تن خطا کردی
من ار چه تیغ زنم، دل ز تو جدا نشود
[...]
چه چرم رفت که رفتی و ترک ما کردی
به خوان ما خطی آوردی و خطا کردی
گرت کدورتی از دوستان مخلص بود
چرا برفتی و با دشمنان صفا کردی
کنون که قامت من در پس تو شد چو کمان
[...]
چه کرده ام که مرا همدم بلا کردی
به درد و محنت ایام مبتلا کردی
چنین که رسم تو بیگانه مشربی بودست
چرا ز روز ازل با خود آشنا کردی
به چشم اهل نظر همچو سرمه جایم بود
[...]
به جلوه، جامهٔ صبر مرا قبا کردی
به یک نگه، من و دل را، ز هم جدا کردی
مشام یوسف اگر می شنید بوی تو را
هزار جامهٔ جان در غمت قبا کردی
دلم ز داغ تو ای عشق، کام خویش گرفت
[...]
به وعدهای که نمودی عجب وفا کردی
مرا ز محنت فرزند خود رها کردی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.