یکرنگم و در کوی دو رنگیم وطن نیست
سِیلم که مدارا به کسی شیوهٔ من نیست
افتادن دیوار کهن، نو شدن اوست
جز مرگ کسی در پی آبادی من نیست
خوبان نپسندند حق صحبت دیرین
نظاره فریب است مطاعی که کهن نیست
جام تهی و برگ خزان دیده نماید
روزی که ز رخسار تو آئینه چمن نیست
هم طالع اشعار بلندیم به گیتی
ما را هنری بهتر از آواره شدن نیست
مستغنیام از ننگ خورش زانکه درین بزم
چون شیشه مرادست هوس وقف دهن نیست
موجم که سفر از وطنم دور نسازد
آوارگیام باعث دوری ز وطن نیست
دخل کج این شعر شناسان زمانه
گر زلف شود لایق رخسار سخن نیست
مخصوص کلیم است سیه بختی جاوید
این ابر به فرق دگری سایه فکن نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر نشاندهنده احوالات شاعر در مورد وطن، هویت و زندگی خود است. شاعر خود را در جایی میبیند که به وطن تعلق ندارد و میگوید که با دیگران به راحتی نمیتواند همصحبت شود. او به فراموشی قدیمیها و از دست رفتن ارزشها اشاره میکند و میگوید در زندگی هیچ چیزی بهتر از عدم وابستگی به زرق و برق دنیا نیست. همچنین، از آوارگی و دوری از وطن میگوید و تعبیر میکند که این آوارگی او را از وطن دور نمیکند. در نهایت، شاعر به ناامیدی از زندگی و سرنوشت خود اشاره دارد و میگوید که ننگ و عار برای او اهمیتی ندارد، زیرا او در جستجوی حقیقت و هنر است.
هوش مصنوعی: من به دور از هر گونه تزویر و ریا هستم، اما در سرزمین خود با افرادی مواجه میشوم که دو رو دارند. برای من جایی به نام وطن وجود ندارد؛ چون طرز رفتار من با دیگران فرق دارد و مدارا کردن برایم امکانپذیر نیست.
هوش مصنوعی: داغان شدن و ویران شدن چیزهای قدیمی، نشانهای از آغاز و نو شدن آنهاست. اما هیچکس در تلاش برای بهبود و آبادانی من نیست.
هوش مصنوعی: زیباییهای زندگی به خاطر مرور زمان و گذشتههای مشترک، جذابیت کمتری دارند و نمیتوان به یادآوریهای قدیمی دل خوش کرد. آنچه که قدیمی نیست و به نوعی تازه و نو است، تنها فریبی بیش نیست.
هوش مصنوعی: زمانی که روزی از چهره تو نشانی نماند، حتی جام خالی و برگهای پاییزی هم به یاد تو خواهد افتاد.
هوش مصنوعی: ما در دنیای شعر و ادبیات سرآمد هستیم و به نظر میرسد که برای ما هیچ هنری بالاتر از سرگردانی و بیسرپناهی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من از شرم نور خورشید بینیازم، زیرا در این مهمانی مانند شیشهای هستم که هوس را در خود حبس کرده و نیازی به سیراب شدن ندارم.
هوش مصنوعی: من در جستجوی سفر هستم، اما این سفر نمیتواند مرا از وطنم دور کند. آواره بودن من دلیل دوری از وطن نیست.
هوش مصنوعی: این شعر به انتقاد از افرادی میپردازد که در مورد شعر و ادب قضاوت میکنند، با این حال خودشان درک درستی از زیباییها و ظرایف هنر ندارند. آنها اگرچه به ظرافتهای ظاهری توجه میکنند، اما نمیتوانند حقیقت عمیق و معناهایی که در سخن نهفته است را تشخیص دهند.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که بدبختی و خوششانسی هرکس به خود او مربوط میشود و کسی نمیتواند سایهاش را بر دیگران بیفکند. بدبختی یک فرد خاص، به خودش تعلق دارد و نمیتواند بر سر دیگران بیافتد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرگز بوفا چشم خوشت جانب من نیست
میلت بمن سوخته یک چشم زدن نیست
در معرکه عشق تو هرکس که شهید است
مردست و بر او حاجت چادر ز کفن نیست
در خون جگر گردم و گلگشت من اینست
[...]
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
گلگشت چمن با دل آسوده توان کرد
آزرده دلان را سر گلگشت چمن نیست
از آتش سودای تو و خار جفایت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.