چشم هر کس گر بیار ماه سیما روشنست
ز آتش دل همچو مجمر دیده ما روشنست
هر که را ایام پیش آورد زودش پس نشاند
این پشیمانی ز جزر و مد دریا روشنست
نور بی برگی کند در خانه ها کار چراغ
عمرها شد کز حباب این نکته بر ما روشنست
عقل دیوانه است، هر جای بوی می افسون دمید
روح پروانه است هر جا شمع مینا روشنست
منت زلف تو طوق گردنم بادا کزو
حال دلها بر تو در شبهای یلدا روشنست
کار ما گر نیست دلخواهش نگیرد کار تنگ
از تغافلها که دارد کارفرما روشنست
اینکه اشکست، اینزمان خون جگر خواهد شدن
پیش پیش امروز بروی حال فردا روشنست
شیشه می عینک بینائیت بادا کلیم
تا بدانی دیده ها از نور صهبا روشنست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.