گنجور

 
کلیم

اشکریزان در غمت چون رو به هامون می‌کنم

کاسه مجنون و جام لاله پرخون می‌کنم

طالبی دارم که می‌افتد گره در کار من

سر چو تار سبحه از هرجا که بیرون می‌کنم

ابروی زخمم کشیده چشم داغم سرمه دار

حسن یوسف را به حسن خویش مفتون می‌کنم

طاعت شوریدگان را قبله جای دیگرست

رو به وقت اشکریزی سوی جیحون می‌کنم

با چنین بخت زبون با روزگارم دشمنیست

کوشش فرهاد را با ضعف مجنون می‌کنم

آنچه من دیدم ز دشمن هم جدایی مشکلست

می‌خلد در دل گر از پا خار بیرون می‌کنم

جامه وارون طالع می‌کنم از بر کلیم

بخت را از همت والا دگرگون می‌کنم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کمال خجندی

گفت دلدارم که از هجران دلت خون می‌کنم

گفتم ار خون شد ورا از دیده بیرون می‌کنم

نیست با بارم خلافی غیر از این مقدار بس

گر بلا کم می‌کند من ناله افزون می‌کنم

گر که او شیرین شود من می‌شوم فرهاد او

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه