گنجور

 
کلیم

گر شبی دیده خونفشان نبود

آب در جوی کهکشان نبود

از دل ما نرفت آبله ها

ریگ صحرای غم روان نبود

هر کسی سالک ره دل نیست

راه دل راه کاروان نبود

تا سحر آرزو ببر دارد

کمری را که در میان نبود

تا زبان بسته ایم می فهمیم

سخنی را که بر زبان نبود

پس زانوی فکر مملکتی است

که در اقلیم این جهان نبود

طبق رزق صاحبان سخن

زیر سرپوش آسمان نبود

غیر حرف سبک نمی شنوم

وای بر گوشم ار گران نبود

روزیم همچو دام ماهی نیست

لقمه ای کش صد استخوان نبود

در گلستان دهر غیرکلیم

بلبل موسم خزان نبود

بحر این شعر تنگ می دانست

جای غواص اندر آن نبود

خویشتن را سبک زبحر خفیف

نکنم طرح گر گران نبود

 
 
 
مسعود سعد سلمان

این همه چیزها گران نبود

بچه باید که در میان نبود

انوری

هر که زی خویشتن گران آید

به بر دیگران گران نبود

وانکه گوید که من سبک‌روحم

زو گرانتر درین جهان نبود

از سبک روح راحت افزاید

[...]

سلطان ولد
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۳۲ - دربیان آنکه شعر اولیاء همه تفسیر است و سر قرآن زیرا که ایشان از خود نیست گشته‌اند و بخدا قائم‌اند حرکت و سکون ایشان از حق است که قلب المؤمن بین اصبعین من اصابع الرحمن تقلبه کیف یشاء آلت محض‌اند در دست قدرت حق جنبش آلت را عاقل بآلت اضافت نکند بخلاف شعر شعراء که از فکرت و خیالات خود گفته‌اند و از مبالغه‌های دروغ تراشیده و غرضشان از آن اظهار فضیلت و خودنمائی بوده است همچون آن بت پرست که بتی را که خود میتراشد معبود خود میکند که اتعبدون ما تنحتون شعرا شعراولیا را که از ترک حرص و فنای نفس آمده است همچو شعر خود مپندارند نمی‌دانند که در حقیقت فعل و قول ایشان از خالق است مخلوق را در آن مدخل نیست زیرا شعر ایشان خودنمائی نیست خدانمائی است مثال این دو شعر چنان باشد که باد چون از طرف گلشن آید بوی گل رساند و چون از گلخن آید بوی ناخوش آورد اگرچه باد یکی است اما بسبب گذرگاه مختلف بویش مختلف شود هر کرا مشامی باشد فرق هر دو را داند که المؤمن کیس ممیز یکی که سیرخاید اگرچه مشک گوید بمشامها بوی سیر رسد و برعکس هرکه مشک خاید و لفظ سیر گوید بوی مشک آید

آنچنان قتل را ضمان نبود

س ود محض است از آن ز ی ان نبود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه