در این بخش شعرهایی را فهرست کردهایم که در آنها صائب تبریزی مصرع یا بیتی از سعیدا را عیناً نقل قول کرده است:
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۳ :: سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸
صائب تبریزی (بیت ۱۰): گردش چشم که حیرانم ز هوشش برده بود؟ - کاین غزل از خامه صائب عجب مستانه ریخت
سعیدا (بیت ۶): از ره هوش و دل و جان ای سعیدا گوش دار - کاین غزل از خامهٔ صائب عجب مستانه ریخت
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸۹ :: سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴
صائب تبریزی (بیت ۸): این خوش غزل ز فیض سعیدای نقشبند - صائب ز بحر دل به انامل رسیده است
سعیدا (بیت ۷): این خوش غزل به جذب سعیدای نقشبند - صائب ز بحر دل به انامل رسیده است
در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروههای مجزا فهرست کردهایم:
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳:من آن وحشی غزالم دامن صحرای امکان را - که میلرزم ز هر جانب غباری میشود پیدا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۸۶:مکرر بود وضع روز و شب، آن ساقی جانها - ز زلف و عارض خود، صبح و شام آورد مستان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۳۸:حیاتِ جاودان، بیدوستان، مرگیست پابَرجا - بهتنهایی مَخور، چون خضر، آبِ زندگانی را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۳۶:کمند زلف در گردن گذشتی روزی از صحرا - هنوز از دور گردن میکشد آهوی صحرایی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۳۸:صنوبر با تهیدستی به دست آورد صد دل را - تو بیپروا برون از عهدهٔ یک دل نمیآیی
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲:مرا دردی است بی درمان که نی سر دارد و نی پا - نه عرضش طول را ماند نه طولش عرض را همتا
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵:به رخ مهر جهان آرا به گیسو چون شب یلدا - به لب شیرین تر از حلوا به قد موزون تر از طوبا
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۴۵:درین زمان که عقیم است جمله صحبتها - کنارهگیر و غنیمت شمار عزلت را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۱۶:ز دست راست ندانستمی اگر چپ را - چه گنجها به یمین و یسار داشتمی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۹:زهی رخ تو نموداری از بهشت خدا - نهال قد تو برهان عالم بالا
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱:چو بو دهد صبحم به دست باد صبا - به گردن نفس افتاده می روم از جا
سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲:به اهل راز چه نسبت رقیب بدگو را - لب پیاله کجا و زبان شانه کجا
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۸۹:در گردش آورید می لعلفام را - زین بیش خشک لب مپسندید جام را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۷:در گردش آورید می لعل فام را - زین بیش خشک لب مپسندید جام را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۹:شد استخوان ز دورِ فلک توتیا مرا - باری دگر نماند درین آسیا مرا
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷:لب وانشد به ذکر، ز بیم ریا مرا - بر سینه بسته دست طلب در دعا مرا
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۲۹:از خرابی، چون نگه دارم دلِ دیوانه را؟ - سیل، یک مهمانِ ناخواندهست، این ویرانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱:نیست در طالع قدوم میهمان این خانه را - سیل بردارد مگر از خاک، این ویرانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲:می کند عشق گران تمکین، سبک جانانه را - شمع می گردد در اینجا گرد سر پروانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳:سنگ طفلان مومیایی شد دل دیوانه را - شد شکستن باعث آبادی این ویرانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴:از خرابی چون نگه دارم دل دیوانه را؟ - سیل یک مهمان ناخوانده است این ویرانه را؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:کرد سودا آسمان سیر این دل دیوانه را - سوختن شد باعث نشو و نما این دانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:بیش شد از چوب گل سودا من دیوانه را - شعله ور سازد خس و خاشاک، آتشخانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:از سر و سامان چه می پرسی من دیوانه را؟ - جوش می برداشت از جا سقف این میخانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۴:زلف طرار تو می بندد زبان شانه را - در سخن می آورد لعل لبت پیمانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۵:بی سرانجامی صفا بخشد دل دیوانه را - ترک رفت و رو بود جاروب این ویرانه را
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴:راه در معموره ها گر نیست این دیوانه را - راه می دانیم ای دل گوشهٔ ویرانه را
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۳۰۷:از چشم نیممست تو با یک جهان شراب - ما صلح میکنیم به یک سرمه دان شراب !
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۷:از چشم نیم مست تو با یک جهان شراب - ما صلح می کنیم به یک سرمه دان شراب!
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹:ساقی مکن دریغ ز پیر و جوان شراب - فرصت غنیمت است بده رایگان شراب
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۳۳۱:از بهارِ نوجوانی، آنچه برجا مانده است - در بساطِ من، همین خوابِ گِرانِ غفلت است!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۵۲۲:تشنه چشمان را ز نعمت سیر کردن مشکل است - دشت اگر دریا شود، ریگ روان سیراب نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۵۲۶:سینه صافان را غباری گر بود بر چهره است - در درون خانهٔ آیینه راه گرد نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۵:گرچه نی زرد و ضعیف و لاغر و بی دست و پاست - چون عصای موسوی در خوردن غم اژدهاست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۶:هر که پیوندد به اهل حق ز مردان خداست - آهن پیوسته با آهن ربا، آهن رباست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۷:دیده های پاک را با حسن، کشتی آشناست - شبنم روشن گهر در گلستان فرمانرواست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - در مدح حضرت سیدالشهداء (ع):خاکیان را از فلک امید آسایش خطاست - آسمان با این جلالت گوی چوگان قضاست
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲:از خس و خار حوادث قلب ما را کی صفاست - عقل تا در خانهٔ ما پیشوا و کدخداست
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۳۳۲:ذوق نظارهٔ گل در نگه پنهان است - ای مقیمان چمن، رخنهٔ دیوار کجاست ؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۳۳۴:خار خاری به دل از عمر سبکرو مانده است - مشت خار و خسی از سیل به ویرانه به جاست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۳۳۸:رَفتن از عالَمِ پُرشور، بِه از آمدن است - غنچه، دلتَنگ به باغ آمد و؛ خندان، برخاست!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۳۸۴:جوی شیر از جگرِ سنگ بُریدن، سهل است - هرکه بر پای هوس تیشه زند، کوهکَن است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۴۲۳:غفلت پیریم از عهد جوانی بیش است - خواب ایام بهارم به خزان افتاده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۵۴۱:نفس سوختهٔ لاله، خطی آورده است - از دل خاک، که آرام در آنجا هم نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۱:چهره صاف تو آیینه اندیشه نماست - جان ز سیمای تو چون آب ز گوهر پیداست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲۱:از لب خشک صدف ریزش نیسان پیداست - خشکی بحر ز سر پنجه مرجان پیداست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۷۲:سبزه خط تو راه دل آگاه زده است - این چه خضرست ندانم که مرا راه زده است
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲:نه همین خندهٔ گل از پی نشو است و نماست - ای بسا گریه که چون شمع ز باد است و هواست
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲:گرچه زلفت به میان بسته به یک زنجیری است - در میان من و دیدار تو یک شبگیری است
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۴۰۸:این گردباد نیست که بالا گرفته است - از خود رمیدهای است که صحرا گرفته است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۴:این گردباد نیست که بالا گرفته است - از خود رمیده ای است که صحرا گرفته است
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰:چشمش همین نه دین و دل از ما گرفته است - جز خویش هر چه دیده در این جا گرفته است
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۰۹:نه از روی بصیرت سایه بال هما افتد - سیه مست است دولت، تا کجا خیزد، کجا افتد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۱:نه از روی بصیرت سایه بال هما افتد - سیه مست است دولت، تا کجا خیزد کجا افتد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۲:مبادا بر سر من سایه بال هما افتد - کز این ابر سیه آیینه دل از صفا افتد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳:به آن برچیده دامان تهمت خونم کجا افتد - نسازد دست رنگین گر به پای او حنا افتد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۴:سعیدا از شکست سنگ اثر در مومیا افتد - خشوعی نیست چون در دل اجابت از دعا افتد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۲۰:آدمی پیر چو شد، حرص جوان میگردد - خواب در وقت سحرگاه گران میگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۸۱:سر ارباب جدل خرج زبان میگردد - رگ گردن چو قوی گشت سنان میگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۸۲:راست آزرده کی از زخم زبان میگردد؟ - تیر کج باعث آرام نشان میگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۸۳:دیدنت باعث سرسبزی جان میگردد - پیر در سایه سرو تو جوان میگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۸۴:آدمی پیر چو شد حرص جوان میگردد - خواب در وقت سحرگاه گران میگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۸۵:اشک دریادل ما گرد جهان میگردد - آب از قوت سرچشمه روان میگردد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۵:در نظربازی من یار نهان می گردد - از میان چون بروم یار عیان می گردد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۲۷:ندیدم یک نفس راحت ز حس ظاهر و باطن - چه آسایش در آن کشور که ده فرمانروا دارد؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۲:کسی تاب خدنگ غمزه آن دلربا دارد - که چون آیینه از جوهر زره زیرقبا دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۳:مغیلان پای نازک طینتان را در حنا دارد - چه غم دارد زخار آن کس که آتش زیر پا دارد؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۴:کجا رخسار او تاب نگاه آشنا دارد؟ - که آن گل خار در پیراهن از نشو و نما دارد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۹:به هر وادی که آبادی است آن وادی جفا دارد - در آن صحرا که معموری نمی باشد صفا دارد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۳۷:دل راه در آن زلف گرهگیر ندارد - دیوانهٔ ما طالع زنجیر ندارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵۰:دل بردن ما اینهمه تدبیر ندارد - این راه سبک حاجت شبگیر ندارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵۱:دل راه در آن زلف گرهگیر ندارد - دیوانه ما طالع زنجیر ندارد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰:عالم ز خرابی سر تدبیر ندارد - این حرف پریشان شده تعبیر ندارد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۵۳:از کوچهای که آن گل بی خار بگذرد - موج لطافت از سر دیوار بگذرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵۶:از کوچه ای که آن گل بی خار بگذرد - موج لطافت از سر دیوار بگذرد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۱:در خاطری که آن بت عیار بگذرد - تا خود چها زسینهٔ افگار بگذرد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۶۰:آسایش تن غافلم از یاد خدا کرد - همواری این راه مرا سر به هوا کرد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۳:از یک نظر لطف که آن مهر لقا کرد - چون [صبحدمی] هستی من رو به فنا کرد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۸۶۵:گر شکر در جام ریزم، زهر قاتل میشود - چون صدف گر آب نوشم، عقدهٔ دل میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۸:گر شکر در جام ریزم زهر قاتل میشود - چون صدف گر آب نوشم عقده دل میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۹:جان بیمغزان به خاک تیره واصل میشود - کاروان کف بیابان مرگ ساحل میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۰:دل به تن یکرنگ چون گردید باطل میشود - گوهر از گرد کسادی مهره گل میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۱:دل خراب از خندهٔ پنهان آن گل میشود - سنگ این مینای خالی پرتو مل میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۰۶:در وجود ما شراب تلخ باطل می شود - از زمین شور ما افسوس حاصل می شود
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۱:کار، کی از آتش رخسارهٔ گل میشود - لاله داغ از شعلهٔ آواز بلبل میشود
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۹۸۴:گرانی میکند بر خاطرش یادم، نمیدانم - که با این ناتوانی چون توانم رفت از یادش؟!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۷۷:مکن با ارتکاب جرم اظهار پشیمانی - چه لازم با دروغ آمیختن آلوده دامانی؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۷۸:کرامت کن مرا ای ابر رحمت چشم گریانی - که از هر خنده بر دل می رسد زخم نمایانی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۷۶:دل هر کس که از خورشید ایمان گشت نورانی - بود از اشک دایم کار چشمش سبحه گردانی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۴۷:دل هر کس که از خورشید ایمان گشت نورانی - بود از اشک دایم کار چشمش سبحه گردانی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۱۰:عتاب گلرخان در پرده دارد لطف پنهانی - که گلها میتوان چید از بهار غنچه پیشانی
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۷:گهی معشوق و گه عاشق گهی جسمی و گه جانی - شوم قربانت ای بدخو که هم اینی و هم آنی
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۸:ز بس این تن پرستان کرده خم گردن به آسانی - ز جا برخاستن گردیده مشکل از گرانجانی
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۰۰۲:حرف سبک نمی بردم از قرار خویش - از هر صدا چو کوه نبازم وقار خویش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۶۰:ازآب بازی مژه اشکبار خویش - کردیم همچو دامن صحرا کنار خویش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۶۱:درخون نشستم از نفس مشکبار خویش - چون نافه عقده ای نگشودم زکار خویش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۶۲:حرف سبک نمی بردم ازقرار خویش - از هر صدا چو کوه نبازم وقار خویش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۶۳:پیش ازخزان به خاک فشاندم بهار خویش - مردان به دیگری نگذارند کار خویش
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۲:برداشتیم چو نظر از اعتبار خویش - دیدیم بی مضایقه دیدار یار خویش
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۱۸۱:از بس نشان دوری این ره شنیدهام - انجام را تصور آغاز میکنم
سعیدا » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵:دانی که چیست بار ترازوی این دو دم - این پله اش حدیث حدوث است آن قدم
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۲۵۹:دست کرم ز رشتهٔ تسبیح بردهایم - روزی نمیرود که به صد دل نمیرسیم
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۰:اول چو داغ بر سر دردی رسیده ایم - چون آه تا به خاطر مردی رسیده ایم
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۲۶۰:نه دین ما به جا و نه دنیای ما تمام - از حق گذشتهایم و به باطل نمیرسیم
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۸:تأثیر نیست در نفس مرد ناتمام - بی لذت است میوه چو افتد ز شاخ، خام
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۰۳:خط پاکی ز سیلاب فنا دارد وجود ما - چه از ما میتوان بردن، چه با ما میتوان کردن؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۰۴:گریزد لشکر خواب گران از قطرهٔ آبی - به یک پیمانه از سر عقل را وا میتوان کردن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۰۰:ز دل مجموعه ای هر روز املا می توان کردن - ازین یک قطره خون صد نامه انشا می توان کردن
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۴:به آن سرو سهیقد یاد صهبا میتوان کردن - به آن پیمانشکن عیش دو بالا میتوان کردن
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۰۷:جای شادی نیست زیر این سپهر نیلگون - خنده در هنگامهٔ ماتم نمیباید زدن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۴۰۰:دامن فانوس آن وسعت ندارد، ور نه من - گریهها دارم چو شمع انجمن در آستین
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۸۶:با لب او کار دندان می کند سین سخن - زین سبب کم حرف افتاده است آن شیرین دهن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۸۷:شد ز پیری ها مرا گوش گران مهر دهن - چون زبان آور شوم چون بسته شد راه سخن؟
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۱:عهد کی از عهدهٔ پیمانه میآید برون - توبهها اشکسته از میخانه میآید برون
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۳۰:فریب شهرت کاذب مخور چو بیدردان - به جای تربت مجنون مرا زیارت کن!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱۲:زهی ز صافی چشم تو چشم جان روشن - نسیم پیش خرام تو بوی پیراهن
سعیدا » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸:ز دست این فلک اژدر تمام دهن - بیا ز حق مگذر مشکل است جان بردن
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۰۰:لب نهادم به لب یار و سپردم جان را - تا به امروز به این مرگ نمرده است کسی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۲۴:چند در خواب رود عمر تو ای بی پروا؟ - آنقدر خواب نگه دار که در گور کنی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۱:بزم عشق است میا از در عادت به درون - شیوه مردم بیگانه سلام است اینجا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴:دانش آن راست مسلم که به تردستی شرم - گرد خجلت ز جبین پاک کند آینه را
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳:مردمی، فهم، ادا، ترس خدا، رحم بجا - نازم آن چشم سیاه تو که دارد همه را
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:اگر نه مدِّ بسمالله بودی تاجِ عنوانها - نگشتی تا قیامت نو خط شیرازه دیوانها
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲:نگاهی جانب ما کن که قربانت شود جانها - از آن چشمی که مجنون گشته آهو در [بیابانها]
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴:سهل مشمر همتِ پیرانِ با تدبیر را - کز کمان بال و پر پرواز باشد تیر را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵:سر به گردون میدهم این آهِ پُر تأثیر را - میزنم آتش به سقف این خانهٔ دلگیر را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶:وصفِ زلفِ یار عاجز میکند تقریر را - دوریِ این راه، کوته میکند شبگیر را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷:مُهرِ خاموشی کند کوتهزبان تقریر را - این سپر دندانه میسازد دمِ شمشیر را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸:خوب دارد زاهدِ شیاد، داروگیر را - دامِ دردانه است پنهان سبحهٔ تزویر را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲:چرخ میداند عیار آه پرتأثیر را - میتوان در زخم دیدن جوهر شمشیر را
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰:عشق عالمسوز ما بر هم زند تدبیر را - جذبهٔ سرشار ما از هم کند زنجیر را
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲:صرفِ بیکاری مگردان روزگارِ خویش را - پردهٔ رویِ توکّل ساز، کارِ خویش را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵:تا نگیرم بوسه از لب گلعذار خویش را - نشکنم از چشمه کوثر خمار خویش را
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳:پاس گر می داشتم شب های تار خویش را - صید می کردم دل معنی شکار خویش را
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳:آسمان را خانه زنبور می دانیم ما - انجمش را دیده های شور می دانیم ما
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳:رو به هر کوهی نماید طور میدانیم ما - هرکه گوید حرف حق منصور میدانیم ما
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۱:ندارد بحر و کان سرمایه دست و دل ما را - گهر چون ابر می ریزد ز دامن سایل ما را
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷:الهی حل مگردان تا قیامت مشکل ما را - مکن چون لاله پیدا در جهان داغ دل ما را
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۹:چه خوش باشد در آغوش آورم سرو روانش را - کنم شیرازه اوراق دل، موی میانش را
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲:مصور چون به تصویر آورد موی میانش را - چسان خواهد کشیدن با قلم مد بیانش را
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰:نظر کن در ترازو داری آن خورشید تابان را - اگر در پله میزان ندیدی ماه کنعان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۱:به هم پیچد خط مشکین بساط حسن خوبان را - غبار خط لب بام است این خورشید تابان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۲:ز باران جمع گردد خاطر آشفته مستان را - رگ ابری کند شیرازه این جمع پریشان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳:ز روی لاله گون متراش خط عنبرافشان را - مکن زنهار بی شیرازه دلهای پریشان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴:مکن کوتاه در ایام خط زلف پریشان را - که باشد ناگزیر از مد بسم الله دیوان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:چه داند آن ستمگر قدر دل های پریشان را؟ - که سازد طفل بازیگوش کاغذباد قرآن را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۶:مسخر کرد خط عنبرین رخسار جانان را - پری آورد در زیر نگین ملک سلیمان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷:فروغ حسن از خط بیش گردد لاله رویان را - که خاموشی بود کمتر، چراغ زیر دامان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۲:نلرزد چون دل از دهشت چو برگ بیدپیران را؟ - که عینک هست میزان قیامت دوربینان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۳:به آسانی شود دلها مسخر گوشهگیران را - ید طولاست در صید مگسها عندلیبان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۴:کشید آن سنگدل از دست من زلف پریشان را - که سازد کعبه در ایام موسم جمع دامان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۵:ز نقصان گهر باشد گرانخیزی بزرگان را - که خودداری میسر نیست گوهرهای غلتان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۶:نشاط ظاهر از دل کی برد غمهای پنهان را؟ - گره نگشاید از دل خنده سوفار پیکان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۷:عدالت عمر جاویدان دهد فرمانروایان را - سبیل خضر کن همچون سکندر آب حیوان را
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳:زمین شوره، ای جان، کی شناسد قدر باران را؟ - دلی اندوهگین داند صفای چشم گریان را
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۰:چه پروا از عتاب و ناز عشاق بلاجو را - که عاشق مد احسان می شمارد چین ابرو را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۱:به هر تردامنی منمای آن آیینه رو را - مبادا زنگ خجلت سبز سازد حرف بدگو را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲:تهی چشمان چه میدانند قدر روی نیکو را - نباشد جز گرانی بهره از یوسف ترازو را
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰:خط یاقوت لعلش تا نمود آن مصحف رو را - نگاهش می کند تفسیر، بسم الله ابرو را
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱:ز مجنون پرس اگر خواهی سراغ چشم آهو را - دل دیوانه می داند نگاه طفل بدخو را
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۰:مستی و بی خبری رتبه عام است اینجا - ابجد تازه سوادان خط جام است اینجا
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴:نه همین طوق گلو حلقهٔ جام است اینجا - گر همه موج شراب است که دام است اینجا
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۷:به شاهراه توکل بود سفر ما را - یکی است توشه و زنار بر کمر ما را
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶:گداخت سیم وش آن شوخ سیمبر ما را - به پیچ و تاب درآورد آن کمر ما را
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۰:شکست، نقشِ مرادست بوریای مرا - نسیمِ فتح، قلم میکند لوای مرا
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱:مکن سؤال ز هر بی وفا وفای مرا - که غیر وقت چه داند کسی صفای مرا
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱:به هر که هر چه ضرورست داده اند آن را - بس است آب دهن آسیای دندان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۲:احاطه کرد خط آن آفتاب تابان را - گرفت خیل پری در میان سلیمان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۳:بهار شد که ببندند در گلستان را - شکوفه پنبه شود گوش باغبانان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۴:لبت به خون جگر شسته روی مرجان را - خط تو ساخته خس پوش، آب حیوان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۵:ببین به دور لبش خط عنبرافشان را - که چون شراب برون داده راز پنهان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:بود به حفظ خدا دل قوی ضعیفان را - که سهم شیر نگهبان بود نیستان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۷:ز اشک گرم خطر نیست خار مژگان را - که چشم شیر نگهبان بود نیستان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۶:سلاح جوهر ذاتی است شیرمردان را - چه حاجت است به شمشیر تیزدستان را؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۷:ز جلوه تو حیاتی است خاکساران را - که خون مرده شمارند آب حیوان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۹۲:فراغبال محال است راست کیشان را - نشانه تنگ کند بر خدنگ میدان را
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲:به آب دیده کنم سبز، خط ریحان را - غبار کفر، لباس است حسن ایمان را
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۴:رسید صبر به فریاد بینوایی ما - کلید روزی ما شد شکسته پایی ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۵:هزار حیف که گل کرد بینوایی ما - به چشم آبله آمد برهنه پایی ما
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰:ظهور نعمت منعم بود گدایی ما - نوای عالم معنی است بینوایی ما
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۰:حاجت به خون گرم جگر نیست داغ را - روغن ز خود بود گهر شبچراغ را
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴:بیرون ز سینه طرح مینداز داغ را - چشمی بد است رخنهٔ دیوار باغ را
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۲:تیغ زبان لاف نباشد کمال را - ماه تمام زشت نماید هلال را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۳:هست از زوال نعل در آتش کمال را - شد بوته گداز، تمامی هلال را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۴:نتوان به خواب کرد مسخر خیال را - جز پیچ و تاب نیست کمند این غزال را
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵:در فصل غیر یافته ام من وصال را - یارب مباد فاصله این اتصال را
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۲:شد بی صفا ز خاک سیه کاسه آب ما - آخر به رنگ ظرف برآمد شراب ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۳:چون شعله سر مکش ز دل سینه تاب ما - کز سوز عشق، اشک ندارد کباب ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۴:آماده است از دل پر خون شراب ما - در آتش است از جگر خود کباب ما
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶:شد عمرها که از نظر افتاده خواب ما - رنگ پریده می شکند آب و تاب ما
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۹:یاقوت کهربا شود از آه سرد ما - ایوب را کند کمری، بار درد ما
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷:نیست دل مأیوس دارد در پی خود روز، شب - صبح نومیدی دمد هر چند آه سرد ما
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۴:دایم شکفته است دل داغدار ما - موقوف وقت نیست چو عنبر بهار ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۵:منگر به چشم کم به دل داغدار ما - فانوس شمع طور بود لاله زار ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۷:با اختیار حق چه بود اختیار ما؟ - با نور آفتاب چه باشد شرار ما؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۴:قانع به جرعه نیست لب میگسار ما - میخانه را به آب رساند خمار ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵:از دست کار رفته بود پیش، کار ما - در برگریز جوش زند نوبهار ما
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸:ما را اگرچه [خوار] نمود افتقار ما - آن است بیشتر سبب افتخار ما
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۴:رنگین تر از حناست بهار و خزان ما - بر دست خویش بوسه دهد باغبان ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۵:لرزید بس که دل به تن ناتوان ما - خالی ز مغز شد قلم استخوان ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۶:روشن چسان شود به تو سوز نهان ما؟ - چون شمع کشته است زبان در دهان ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۷:زد غوطه بس که در تن خاکی روان ما - گردید رفته رفته زمین آسمان ما
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴:چون تیر پیچ و تاب ندارد کمان ما - پاک است از ریا و حسد خاندان ما
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۸:از بس سترد گرد ملال از جبین ما - در زیر خاک ماند چو دام آستین ما
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵:برد آرزو خرمن ما خوشه چین ما - از دست نارسا ننمود آستین ما
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۹:رحمت گرفته روی ز گرد گناه ما - آیینه تیره روز ز روی سیاه ما
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶:جز لاله نیست چشم سیاهی به راه ما - غیر از دلی شکسته نباشد پناه ما
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷:بیجا نمی خلد به دلی تیر آه ما - مژگان چشم آبله شد خار راه ما
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۰:صبح جهان بود نفس غم زدای ما - جان تازه می شود زدم جانفزای ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۱:رزق ملایک است نوای رسای ما - چون می شود بلند نگردد نوای ما؟
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹:بی رمز درد، کس نشود آشنای ما - خالی ز ناله نیست نی بوریای ما
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۶:از زخم زبان نیست گزیر اهل رقم را - بی چاک که دیده است گریبان قلم را؟
سعیدا » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱:بنهاد چو بر دوش قضا طبل و علم را - فرمود نویسندهٔ تقدیر قلم را
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۸:از خلق خبر نیست ز خود بی خبران را - با قافله کاری نبود فرد روان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۹:استاد چه حاجت بود آن سرو روان را؟ - خط حاشیه دان می کند آن غنچه دهان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۸:بلبل به ثنای تو گشوده است زبان را - گل غنچه به پابوس تو کرده است دهان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۹:بگذار شود زیر و زبر جسم گران را - تا چند عمارت کنی این گور روان را؟
سعیدا » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲:نقاش قضا نسخهٔ ابروی بتان را - گویا که به تصویر کشیده است کمان را
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۷:بر چرخ محیط است فروغ نظر ما - ساحل دل دریاست ز آب گهر ما
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹:بی غم نفسی نیست دل باخبر ما - زخمی است که سوزد به دل ما جگر ما
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۵:ای خانه زنبور ز فکر تو جگرها - آیینه حیرت ز جمال تو نظرها
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱:ای خیره چو نرگس ز جمال تو نظرها - چون غنچه پر از خون ز خیال تو جگرها
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۹:باده روشن کز او شد دیده ساغر پر آب - می شود نور علی نور از فروغ ماهتاب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۰:از لطافت بس که دارد چهره او آب و تاب - آفتابی می شود رنگش ز سیر ماهتاب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۱:از تهیدستی است در مغز چنار این پیچ و تاب - چشم ظاهربین ز بی دردی کند جوهر حساب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۲:حسن آن لبهای میگون بیش گردد در عتاب - می دواند ریشه در دل از رگ تلخی شراب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۳:صبح روشن شد، بده ساقی می چون آفتاب - تا به روی دولت بیدار برخیزم ز خواب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۴:می نماید چشم شوخ از پرده شرم و حجاب - برق عالمسوز را مانع نمی گردد سحاب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۵:بس که افکنده است پیری در وجودم انقلاب - خواب من بیداری و بیداریم گشته است خواب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات ترکی » غزل شمارهٔ ۲:عاشقین گوز یاشینه رحم ایله مز اول آفتاب - آغلاماق ایلن آپارماز اود الیندن جان کباب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در صفت گرما و مدح شاه عباس دوم:بس که شد تفسیده عالم از فروغ آفتاب - چون پر پروانه می سوزد کتان در ماهتاب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - در مدح نواب ظفرخان:این چنین هجران اگر دارد مرا در پیچ و تاب - زود خواهد خیمه عمرم شدن کوته طناب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۵:گریه مستانه بیمِیْ میکند ما را خراب - سیل بیکارست چون از خود برآرد خانه آب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۶:از ترحم حسن جولان مینماید در نقاب - ساقی از بیظرفی ما میکند در باده آب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۷:میشود در دور خط عاشق ز جانان کامیاب - بیشتر گردد دعا در دامن شب مستجاب
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴:با تهی دستی علو همت است این از حباب - کاسه اش بر آب و هرگز تر نمی گردد ز آب
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲:غنچه کی وامی کند چشم دل خود را ز خواب - تا نیفشاند سحر بر روی گل شبنم گلاب؟
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۱:کی سفیدی می تواند شد به چشم ما نقاب؟ - کف چه باشد تا شود بر چهره دریا نقاب
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱:در میان ما و او شد حسن بی پروا نقاب - تابش خورشید بر خورشید شد پیدا نقاب
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۲:آمد سحر به خانه من یار، بی حجاب - امروز از کدام طرف سر زد آفتاب؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۳:از اشک بلبل است رگ تلخی گلاب - نادان کند حواله ز غفلت به آفتاب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۴:ای خوشه چین سنبل زلف تو مشک ناب - شبنم گدای گلشن حسن تو آفتاب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در مدح حضرت رضا(ع):عقل ضعیف خویش نگه دار از شراب - در زیر بال موج منه بیضه حجاب
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳:سرگشتهٔ تو خم نکند سر به هیچ باب - از آسمان فتد نفتد قدر آفتاب
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۰:آیینه شو وصال پری طلعتان طلب - اول بروب خانه دگر میهمان طلب
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵:از پیر همت و کرمی ای جوان طلب - چون تیر قوت و مددی از کمان طلب
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۲:پیش ساقی هر که آب رو درین میخانه ریخت - در دل پاک صدف چون ابر نیسان دانه ریخت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۳:چشم مخموری که ما را زهر در پیمانه ریخت - می تواند از نگاهی رنگ صد میخانه ریخت
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹:گفتگوی حشر راحت از دل دیوانه ریخت - چشم ما خواب گرانی داشت این افسانه ریخت
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۰:از تهیدستی ز بی برگان خجالت کار ماست - سر به زیر انداختن چون بید مجنون بار ماست
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶:آنچه می دانی تو در باطن نهان اظهار ماست - هر که می خواهد ببیند روی حق، دیدار ماست
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۲:افسر سر گرمی مهر از فروغ جام اوست - خرده انجم سپند روی آتش فام اوست
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱:نشئهٔ آب حیات از لعل شکرکام اوست - هر دو عالم را فصاحت بستهٔ دشنام اوست
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳۱:روزگارم تیره و بختم سیاه افتاده است - گل به چشم روزنم از مهر و ماه افتاده است
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶:چشم او در بردن دل بی گناه افتاده است - دلربایی شیوهٔ چشم سیاه افتاده است
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴۱:جلوه هر جا یار با پای نگارین کرده است - نقش پایش خاک را دامان گلچین کرده است
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸:غافل از دین شیوهٔ خود رسم و آیین کرده است - رسم و آیین رخنه ها در خانهٔ دین کرده است
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۴:شمع فانوس خیال آسمان پیداست کیست - شعله جواله این دودمان پیداست کیست
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴:جستجوی جان جانان کن که جان پیداست کیست - میزبان را شو شناسا میهمان پیداست کیست
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۸:(عشق عالمسوز را با حسن و ایمان کار نیست - گردن ما در کمند سبحه و زنار نیست)
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۹:توبه همصحبتان بر خاطر ما بار نیست - راه امن بیخودی را کاروان در کار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۰:پاره های دل گران بر دیده خونبار نیست - جای در چشم است آن کس را که بر دل بار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۱:عشقبازی کار هر حلاج دعوی دار نیست - هر کمانی در خور طاق بلنددار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۲:افسر زرین سر آزاده را در کار نیست - نقش عیب کاسه چینی است چون مودار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۳:گر نمی جوشیم با می از سر انکار نیست - غفلت سرشار ما را باعثی در کار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۴:رحمت ایزد نصیب مردم هشیار نیست - پیش ارباب کرم جرمی چو استغفار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۱۹:جز حریم دل کز آب و گل در او آثار نیست - رو به هر جانب که می آری به جز دیوار نیست
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹:در خراباتی که راه هستی و پندار نیست - بر لب ما جام می کمتر ز استغفار نیست
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۴:وصل زلف او به دست کوشش تدبیر نیست - دوری این راه از کوتاهی شبگیر نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۵:روی سخت کوه را پروایی از شمشیر نیست - در گرانجان تبت وارونه را تأثیر نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۶:حسن را جز چشم حیران، دست دامنگیر نیست - عکس را پای سفر ز آیینه تصویر نیست
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰:مقصد از گردیدن شیب و فرازم سیر نیست - کافرام اما مراد و مقصد من دیر نیست
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱:گر برد از هوش زان چشم سیه تقصیر نیست - غیر دل دادن به چشم شوخ او تدبیر نیست
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۵:ماه در گردون نوردی چون دل آواره نیست - در بساط آسمان این کوکب سیاره نیست
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷:عاشقان را رخصت دیدار آن مه پاره نیست - همچو خورشیدش کسی را طاقت نظاره نیست
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۴:ای ستمگر از نگاه دور رنجیدن نداشت - این گناه سهل، بر انگشت پیچیدن نداشت
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶:از ره عیش و نشاط، ای چرخ گردیدن نداشت - در زمان ما بساط خویش برچیدن نداشت
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۴:بوی زلف او حواسم را پریشان کرد و رفت - برگ عیش پنج روزم را به دامان کرد و رفت
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷:هر که آمد عمر خود را صرف سامان کرد و رفت - شمع را نازم که جسم خویش را جان کرد و رفت
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۱:دامن فرصت دل بیتاب نتواند گرفت - مشت خاکی پیش این سیلاب نتواند گرفت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۲:صبر دامان دل بیتاب نتواند گرفت - سد آهن پیش این سیلاب نتواند گرفت
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳:در شکنج زلف او دل تاب نتواند گرفت - چون کتان، کام از شب مهتاب نتواند گرفت
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۰:خط گل روی عرقناک ترا در بر گرفت - روی این دریای گوهرخیز را عنبر گرفت
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴:دل ز تکرار بهشت حور از کوثر گرفت - آن قدر سودم به صندل سر، که درد سر گرفت
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۲:ریخت دندان و هوای می و پیمانه بجاست - مهره برچیده شد و بازی طفلانه بجاست
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲:باده نوشی و غزلخوانی دیوانه بجاست - خنده گر نیست بجا گریهٔ مستانه بجاست
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۶:نه خط از چهره آن آینه سیما برخاست - که درین آینه، جوهر به تماشا برخاست
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴:آه گرمی که به یاد تو ز دل ها برخاست - مرده ای بود ز اعجاز مسیحا برخاست
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۶:نفس سوخته شمع سر بالین من است - مهر خاموشی من جام جهان بین من است
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳:شادی هر دو جهان از دل غمگین من است - صاف تر ز آینهٔ مهر فلک، کین من است
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵۹:دیدن تازه خطان شاهد بالغ نظری است - واله آیه رحمت نشدن بی بصری است
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱:آفتاب از نفس صبح قیامت اثری است - آتش از گرمی روزش خبر معتبری است
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶۷:لطف و قهر تو به چشم من غمناک یکی است - نظر مرحمت و حلقه فتراک یکی است
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴:چاک پیراهن یار و نظر پاک، یکی است - گوشهٔ دامن پاک و دل غمناک یکی است
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸۱:عشق را با دل صد پاره من کاری هست - در دل غنچه من خرده اسراری هست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸۲:می حرام است در آن بزم که هشیاری هست - خواب تلخ است در آن خانه که بیماری هست
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲:باخبر باش که از حال خبرداری هست - خواب منع است در آن خانه که بیداری هست
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۵:هیچ کس غیر تو در پرده بینایی نیست - حسن مستور ترا جز تو تماشایی نیست
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴:خاطر جمع بجز عالم یکتایی نیست - عالم امن به از گوشهٔ تنهایی نیست
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳۱:خط به گرد لب میگون تو چون ساغر گشت - خال شبرنگ ترا اختر دولت برگشت
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸:رخ نمودی و جهان در نظرم دیگر گشت - قصد جان کردی و هر مو به تنم خنجر گشت
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵۴:چو خط ز عارض آن فتنه جهان برخاست - ز سبزه موی بر اندام گلستان برخاست
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵:به طوف کوی تو آن شب که دل ز جان برخاست - به یاد وصل تو از مرد و زن فغان برخاست
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۸:حریم میکده پر جوش از خروش من است - شراب تلخ گوارا ز نوش نوش من است
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱:شرابخانهٔ معنی،دل بهوش من است - پیالهٔ می وحدت، لب خموش من است
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴۸:ز بس به کشتن من تیغ مایل افتاده است - هزار مرتبه در پای قاتل افتاده است
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵:ز بس به راه تو دل بر سر دل افتاده است - گذشتن از سر کوی تو مشکل افتاده است
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۶:خوشم به درد که در پرده شکیبایی است - بدم به داغ که آیینه دار رسوایی است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۷:بلای مردم آزاده، لاف یکتایی است - اگر به سرو شکستی رسد ز رعنایی است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۸:در آن مقام که حیرت دلیل دانایی است - نفس شمرده زدن نیز بادپیمایی است
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹:همین نه شیوهٔ خوبان طریق خودرایی است - که گاه خشم و گهی رحم و گه خودآرایی است
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۱:ز داغ عشق مرا شد دل خراب درست - اگر شکسته مه شد ز آفتاب درست
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰:نگشت کار ز بخت سیاهتاب، درست - چو زلف شد همه کارم به پیچ و تاب درست
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰۳:کرم در آب و گل چرخ تنگ میدان نیست - به روزنامه خورشید، مد احسان نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰۴:کدام شب نی کلک من آتش افشان نیست؟ - کدام روز که شیری درین نیستان نیست؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰۵:سزای خواب بود دیده ای که گریان نیست - نفس و بال بود بر دلی که نالان نیست
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴:ز عالمش چه خبر آن که او پریشان نیست - ندیده لذت سرما تنی که عریان نیست
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۵:مبند دل به حیاتی که جاودانی نیست - که زندگانی ده روزه زندگانی نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۶:میِ دوساله نشاطش کم از جوانی نیست - شرابِ کهنه کم از عمرِ جاودانی نیست
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳:مرا دمی نفسی لحظه ای و آنی نیست - که با جفا و وفا از تو امتحانی نیست
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۸:طریقِ مردمِ سنجیده خودستایی نیست - که کارِ آتشِ یاقوت ژاژخایی نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۹:ز بس که طاعت خلق جهان خدایی نیست - قضا کنند نمازی که آن ریایی نیست!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۰:میان خوی تو و رحم آشنایی نیست - وگرنه بوسه و لب را ز هم جدایی نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۱:ز دام سوختگان عشق را رهایی نیست - ز لفظ، معنی بیگانه را جدایی نیست
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵:به آن خدا که جهان را جز او خدایی نیست - جهان هر چه در او هست ماسوایی نیست
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶۵:صبح گشاده رو در دولتسرای ماست - چرخ کبود، خانه چینی نمای ماست
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵:در خانه ای که جای کسی نیست جای ماست - بامی که بر هواست بنایش بنای ماست
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱۹:هر چند چشم مست تو هشیار عالم است - با بوالهوس شراب مخور، کار عالم است
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰:آن آفرین جهان که نگهدار عالم است - هر دلبر زمانه هم اغیار عالم است
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۰:یک دل هزار زخم نمایان نداشته است - یک گل زمین هزار خیابان نداشته است
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹:گردون مروتی به فقیران نداشته است - این تیره کاسه، طاقت مهمان نداشته است
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۶:زلفش به هر دو دست عنانم گرفته است - ابروی او به پشت کمانم گرفته است
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱:آن [چشم] دل سیه که [زمامم] گرفته است - از دست اختیار، عنانم گرفته است
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸۹:نور شکوه حق ز مقابل رسیده است - وقت شکست آینه دل رسیده است
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴:هر گوهر سخن که به ساحل رسیده است - از چشمه سار آبلهٔ دل رسیده است
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵:نور شکوه حق ز مقابل رسیده است - وقت شکست آینهٔ دل رسیده است
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۹:رویی کز او دلی نگشاید ندیدنی است - حرفی که مغز نیست در او ناشنیدنی است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۰:آهی که غم ز دل نبرد ناکشیدنی است - مرغی که نام بر نبود پر بریدنی است
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷:تنها نه خال عارض آن ماه، دیدنی است - این دانه را به چشم از آن روی، چیدنی است
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۴:هر زنده دل که جا به مقام رضا گرفت - از تیغ، فیض سایه بال هما گرفت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۵:چشمی که از غبار خطش توتیا گرفت - از اشک خویش دامن آب بقا گرفت
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲:ما را نمود روی وز ما رونما گرفت - آخر هر آنچه داشت به دل مدعا گرفت
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰۷:ماهی که ز پرتو به جهان شور درانداخت - پیش رخت از هاله مکرر سپر انداخت
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷:روی تو چو از پیش نظر پرده برانداخت - آتشکدهٔ مهر به دور قمر انداخت
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱۱:جمعیت اسباب، حجاب نظر ماست - هر کس که شود رهزن ما، راهبر ماست
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷:آن خانه برانداز که خود راهبر ماست - همخانهٔ ما همره ما همسفر ماست
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۶:با طره او مشک ختا دود کبابی است - با چهره او صورت چین موج سرابی است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۲۸:بر سبزه خط تکیه مکن موج سرابی است - هر حلقه پی رفتن حسن تو رکابی است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۲۹:اندیشه ز مستی نکند هر که شرابی است - کآبادی این طایفه موقوف خرابی است
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷:جنت ز سر کوی تو یک صحن خرابی است - دوزخ ز غم عشق تو یک سینه کبابی است
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷۷:در نقطه خاک است نهان، گر خبری هست - در پرده این گرد یتیمی گهری هست
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳:تا با تو از آن گوشهٔ ابرو نظری هست - سوز جگر و چشم تر و دردسری هست
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹۱:در معرکه عشق ز جرأت خبری نیست - غیر از سپر انداختن اینجا سپری نیست
سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۶:با خلق مجازی ز حقیقت خبری نیست - ز آن روی در ایشان ز محبت اثری نیست
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۴:سفر اهل شوق در وطن است - خلوت اهل دل در انجمن است
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷:جامه از رنگ و از گلشن بدن است - آفتابی به زیر پیرهن است
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹۱:قسم به خط لب ساقی و دعای قدح - که آب خضر نیرزد به رونمای قدح
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۳:شکست رونق آیینه را صفای قدح - گشوده چهره ز اسرار دل هوای قدح
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹۷:از قرص آفتاب تهی نیست خوان صبح - دایم بود ز صدق طلب پخته نان صبح
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱:زینهار چون حباب مپرس از نشان صبح - بر هم زده است موج هوا خاندان صبح
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۱:مهره مارست مهر، مار گزیده است صبح - پرده درست آفتاب، چشم دریده است صبح
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹:از دم تیغ قضا شیر مکیده است صبح - از شب و از روز خود مهر بریده است صبح
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۹:وقت است بگذریم چو موج از شراب تلخ - بیرون کشیم گوهر خود را ز آب تلخ
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۴۲:زهرست بی تبسم شیرین شراب تلخ - با بخت شور چند توان خورد آب تلخ
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۹:ای خضر خو گرفته مذاقم به آب تلخ - بهتر بود ز آب حیاتم شراب تلخ
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۳:کاوش مژگان او دل را قیامت زار کرد - خون گرم این مست خواب آلود را بیدار کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۴:مهر خاموشی مرا گنجینه اسرار کرد - دامنم را چون صدف پر گوهر شهوار کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۵:هر که رو زین خلق ناهموار در دیوار کرد - سنگلاخ دهر را بر خویشتن هموار کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۶:هر که رو زین خلق ناهموار در دیوار کرد - سنگلاخ دهر را بر خویشتن هموار کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۷۸:از تراش آن خط مشکین جلوه زان رخسار کرد - آب تیغ این سبزه خوابیده را بیدار کرد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵:نشئهٔ سرشار چشم مست ساقی کار کرد - راه ناهموار هستی را به ما هموار کرد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶:نشئهٔ سرشار چشم مست ساقی کار کرد - راه ناهموار هستی را به ما هموار کرد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۸:خانه بر دوشی که سیر کوچه زنجیر کرد - کی به زنجیرش توان پا بسته تعمیر کرد؟
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷:در سواد خط خوبان بسکه دل شبگیر کرد - همچو صبح صادقم در این سیاحت پیر کرد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷۱:عاقبت تسخیر آن سیمین بدن خواهیم کرد - چشم چون دستار خود را پیرهن خواهیم کرد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۸:داغ را چون لاله اجزای بدن خواهیم کرد - بعد از این مانند گل جا در چمن خواهیم کرد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۶:از سر خاک شهیدان سبزه گلگون میدمد - چون نباشد لالهگون تیغی که از خون میدمد؟
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۸:سبزهای جز آه کی از خاک مجنون میدمد - از نیستان محبت ناله بیرون میدمد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰۳:با دهان خشک هرکس خندهٔ تر میزند - ساغر تبخالهاش پهلو به کوثر میزند
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۷:آن که پشت دست رد بر نقره و زر میزند - سکهٔ همت به روی مهر و اختر میزند
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰۴:هرکه دامن بر میان در چیدن گل میزند - آستین بر شعله آواز بلبل میزند
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹:موج دریای جنون کی دست بر دل میزند - میکشد میدان و هردم سر به ساحل میزند
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۲:جذبه عاشق اثر در سنگ خارا میکند - کوهکن معشوق خود از سنگ پیدا میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۳:سیل اشکم گوهر راز آشکارا میکند - آنچه پنهان کردهام سیما هویدا میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۴:هرکه آن لبهای میگون را تماشا میکند - چشم میپوشد ز حیرانی دهن وا میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹۳:در دل معشوق جای خود ادب وا می کند - بهله از کوتاه دستی بر کمر جا می کند
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۱:هر که یاد قامت آن سروبالا می کند - بهر مطلع مصرع برجسته پیدا می کند
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۰:تا خدنگ غمزه بال و پرفشانی میکند - خون ما افسردگان رقص روانی میکند
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۶:کی فرنگی با مسلمانی نهانی میکند - آنچه با ما آشکارا یار جانی میکند
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۹:هر دلی را طره جانان نمی گیرد به خود - غیر ماه مصر این زندان نمی گیرد به خود
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۵:جسم ما از ناتوانی جان نمی گیرد به خود - درد ما از نازکی درمان نمی گیرد به خود
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۰:عشق راهی نیست کان را منزلی پیدا شود - این نه دریایی است کاو را ساحلی پیدا شود
سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۱:راه می پویم شاید منزلی پیدا شود - کعبه می جوییم تا صاحبدلی پیدا شود
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۰:یار ما از کشتن عشاق درهم کی شود؟ - آنچنان باغ و بهاری نخل ماتم کی شود؟
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۹:هر که غافل یک نفس شد صاحب دم کی شود؟ - کج گذارد آن که پا در راه، اقدم کی شود؟
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۲:عیب پاکان زود بر مردم هویدا میشود - در میان شیر خالص موی رسوا میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۳:با وجود مرگ، کی هستی گوارا میشود؟ - تلخی ماتم کجا شیرین به حلوا میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۴:دل به دشمن چون ملایم شد مصفا میشود - سنگ با آتش چو نرمی کرد مینا میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۵:خانهای کز نور حسن او مصفا میشود - حلقه بیرون در محو تماشا میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۶:هرکه میگردد ز اهل ذکر، دانا میشود - خاک چون تسبیح شد بینا و گویا میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۷:گر به این دستور قد یار رعنا میشود - ناله بیتابی عاشق دوبالا میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۸:آن لب رنگینسخن بیخواست گویا میشود - غنچه چون افتاد بازیگوش خود وامیشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۰۴:از شراب لاله گون همت دوبالا می شود - هر که نوشد آب این سرچشمه رعنا می شود
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۰:دل ز بیداد غم خوبان مصفا میشود - از غبار راه یوسف، کور بینا میشود
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷۵:تا نکرد از گریه چشم خویش را خاور سفید - از گریبانش نشد مهر بلند اختر سفید
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۸:فقر، دل های سیه را کرده است اکثر سفید - می کند آیینه را از زنگ، خاکستر، سفید
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۷:زدندان ریختن عقد سخن زیر و زبرگردد - کف افسوس می گردد صدف چون بی گهر گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۸:مباد از باده آن لبهای خون آشام تر گردد - که تیغ از آبداری تشنه خون بیشتر گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۹:غم از سنگ ملامت نیست سرگرم محبت را - دو بالا خنده این کبک از کوه و کمر گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲۰:در ایام تهیدستی فغان صاحب اثر گردد - ندارد ناله جانسوز چون نی پر شکر گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲۱:مبادا دولت دنیا نصیب بد گهر گردد - که تیغ از آبداری تشنه خون بیشتر گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۳:به عادت هر کجا زهری است شیرین چون شکر گردد - به جز هجران که هر دم تلخی او بیشتر گردد؟
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۷:نگریم بعد از این ترسم که دل خون جگر گردد - نسوزم سینه را داغش مبادا چشم تر گردد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۲:دل سنگ از شکست دانه من آب میگردد - ز عاجزنالی من آسیا گرداب میگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۳:ز دامان ترم ریگ روان سیراب میگردد - نمک در دیده من پردههای خواب میگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۴:ز آهم بیستون سرچشمهٔ سیماب میگردد - دل آهن زبرق تیشه من آب میگردد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰:زمین از اشک سرگردان من گرداب میگردد - زمان از نالههای زار من سیماب میگردد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۹:نسیم نوبهاران بر دماغم بار میگردد - گل بیخار در پیراهن من خار میگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴۰:سخنسنجی سرآمد در فن گفتار میگردد - که چون پرگار گرد نقطهای صدبار میگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴۱:ز خط آیینه روی که جوهردار میگردد؟ - که در پیراهن آیینه جوهر خار میگردد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱:ز بس بر سر خیال آن گل رخسار میگردد - به سرگر مشت خاری میزنم گلزار میگردد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲:چو از نور تجلی ساغری سرشار میگردد - حبابآسا تهی از خود تمامی یار میگردد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴۲:سر هر کس که گرم از باده منصور می گردد - به چشمش چوب خشک دار نخل طور می گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴۳:ز خط هشیار کی آن نرگس مخمور می گردد؟ - نمک بیهوشدارو زین می پرزور می گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴۴:عمل چون خالص افتد دل از ان پرنور می گردد - صفای شهد شمع خانه زنبور می گردد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳:چه شور است این که بر گرد سر مخمور میگردد - که جان کندن به تلخی در مذاقم شور میگردد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶۹:دل آسوده در زیر فلک پیدا نمیگردد - ز شورش قطرهای گوهر درین دریا نمیگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷۰:سفیدی پردهدار چشم خونپالا نمیگردد - کف دریا ز طوفان مانع دریا نمیگردد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴:ز راه عشقبازی این دل شیدا نمیگردد - که هرگز از طریق خویشتن دریا نمیگردد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹۹:قبول خاطر از نظاره منظور می بارد - به دل نزدیکی از روی نگاه دور می بارد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۷:نه خوی از جبههٔ آن دلبر مغرور می بارد - به چشم من ز روی آفتابش نور می بارد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۷:مجو آسایش از دل تا مرادی در نظر دارد - که نخل ایمن نباشد از تزلزل تا ثمر دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۹:اگرچه نطق در هر نکته صد تنگ شکر دارد - ولی شهد خموشی در نظر شان دگر دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱۰:اگرچه دست بر تاراج دل هر خوش کمر دارد - میان بهله دار ترک ما دست دگر دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۳۰:نهال قامت او کی مرا از خاک بردارد؟ - که چون نقش قدم افتاده ای در هر گذر دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۳۱:خطر از قاطعان راه، رهبر بیشتر دارد - که پیرو پیش رو از پیشرو دایم سیر دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۳۲:(غبارم را نسیم ناتوانی دربدر دارد - غریب کشور طالع چه پروای سفر دارد؟)
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۳۳:ازان فرهاد دایم جای در کوه و کمر دارد - که از هر لاله نقش پای گلگون در نظر دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۲۴:شود خونریزتر حسنی که عاشق بیشتر دارد - که از هر طوق قمری سر و فتراک دگر دارد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲:در این وادی که معموری نه دیوار و نه در دارد - خوشا آن کس که نم در چشم و آهی در جگر دارد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵:من از تخمین خاطر گفتمش چون مو کمر دارد - خیال دل خطا باشد که تا مو در نظر دارد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۳:مرا از لاف نه عجز سخن کوته زبان دارد - زجوهر تیغ من بند خموشی بر زبان دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۴:چه غم دیوانه ما از گزند آسمان دارد؟ - که نیل چشم زخم از جای سنگ کودکان دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۵:من و حسنی که نیل چشم زخم از آسمان دارد - کند در لامکان جولان و در هر دل مکان دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۶:مرا نازک نهالی قصد جان ناتوان دارد - که تیغش جوهر از پیچ و خم موی میان دارد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۶:چه شور است این که دل از دست آن نامهربان دارد - که جای مغز جسم من نمک در استخوان دارد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳۳:کجا پروای ما سرگشتگان آن مه جبین دارد؟ - که خون صد چراغ مهر را در آستین دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳۴:دل رنگین لباسان تیرگی را در کمین دارد - حنای دست زنگی هند را در آستین دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۳۶:برای دیگران صد گل گشایش بر جبین دارد - به بخت چشم ما صد غنچه چین در آستین دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۲۶:به ظاهر چین در ابرو گرچه آن نازآفرین دارد - به قدر بند نی تنگ شکر در آستین دارد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۲:چه غم آن مهر پیکر از چنان و از چنین دارد - که در زیر نگینش آسمانی با زمین دارد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۴:گریبان چاکی عشاق از ذوق فنا باشد - الف در سینه گندم زشوق آسیا باشد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۴:خوش آن روزی که سر در راه آن ناآشنا باشد - غبار جادهٔ کویش به چشمم توتیا باشد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۵:بهشت و دوزخ ما هجر و وصل آن پسر باشد - صراط مردم باریک بین موی کمر باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۶:غرور نوخطان افزون زخوبان دگر باشد - رم آهوی مشکین از غزالان بیشتر باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۷:به مقدار تمنا داغ در دل جلوه گر باشد - به قدر خار و خس در آتش سوزان شرر باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۹۰:ز حیرت بهره عاشق ز خوبان بیشتر باشد - ازین گلشن گل آن چیند که دستش زیر سر باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۹۱:جهان را تار و پود هستی از موج خطر باشد - کف این بحر خون آشام از مغز گهر باشد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۶:شوم دیوانه اش مجنون به من گر همسفر باشد - در آتش می روم پروانه ام گر راهبر باشد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹۱:اگر جان دربهای می دهی بر می ستم باشد - که در میزان ماه مصر گوهر سنگ کم باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹۲:دمی کز روی آگاهی بود تیغ دودم باشد - به دنیا هر که پشت پا زند صاحب قدم باشد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۸:مروت های گردون جور و احسانش ستم باشد - غم اول لقمهٔ این [خوان و] الوانش الم باشد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۰۵:اگر درد مرا زان بیمروت چاره میآید - نه آخر چشمه هم بیرون ز سنگ خاره میآید؟
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۱:نه جانان کشتهاش را از پی نظاره میآید - که خورشید قیامت از برای چاره میآید
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۰۷:کدامین آتشینسیما به این ویرانه میآید؟ - که از دیوار و در بوی پر پروانه میآید
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۲:دلا گنج روانی سوی این ویرانه میآید - نمیدانم چه در دل دارد آن مستانه میآید
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۵۱:یوسفی نیست دل خوش که هویدا گردد - عافیت گمشده ای نیست که پیدا گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۵۲:زهر، تریاق به اکسیر مدارا گردد - خشم را هر که فرو خورد توانا گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۵۳:نفس از توبه صادق دم عیسی گردد - دست از بیعت تقوی ید بیضا گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۵۴:جوهر می ز رگ ابر مثنی گردد - از شفق رنگ می لعل دو بالا گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۵۵:پنبه گوشم اگر پنبه مینا گردد - مستی باده گلرنگ دو بالا گردد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۶:هر که را راه سخن وا شده موسی گردد - هر که پاس دم خود داشت مسیحا گردد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹۵:عاشق از طعنه اغیار چه پروا دارد؟ - آتش از سرزنش خار چه پروا دارد؟
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰:ساغر از گردش ادوار چه پروا دارد - از شکستن سر سرشار چه پروا دارد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۲۲:ذرهام چشم به خورشید لقایی دارد - استخوانم سر پیوند همایی دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۲۳:جام می چهره اندیشه نمایی دارد - سینه درد کشان طرفه صفایی دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۲۴:دل آگاه ز تن فکر رهایی دارد - از رفیقی که گران است جدایی دارد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵:هر که دارد صنمی جور و جفایی دارد - دلبر ماست که مهری و وفایی دارد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۷۹:تا دلی از کف ارباب وفا می گیرد - بارها فال ز دیوان حیا می گیرد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶:فیض از کوچهٔ معشوقه هوا می گیرد - نکهت از طرهٔ او باد صبا می گیرد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۰۰:قدرت حرف گرفتند و زبانم دادند - پای رفتار شکستند و عنانم دادند
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۱:زان زمانی که تن و روح روانم دادند - دل سرگشته و چشم نگرانم دادند
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۵۹:تا حیا سرمه کش نرگس جادوی تو بود - شبنم خلد نظر باز گل روی تو بود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶۰:یاد آن عهد که دل در خم گیسوی تو بود - شب من موی تو و روز خوشم روی تو بود
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۳:ای خوش آن روز که دل در خم گیسوی تو بود - در غم روی تو آشفته تر از موی تو بود
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸۳:طایری را که به دام تو گرفتار شود - دانه در حوصله اش گوهر شهوار شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸۴:گل رخسار تو هرجا که نمودار شود - باغ بر شبنم گل بستر بیمار شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸۵:کل به خون غوطه خورد جزو چو افگار شود - دایه پرهیز کند طفل چو بیمار شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸۶:چه بهشتی است که دستم کمر یار شود - مغرب بوسه ام آن مشرق گفتار شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸۷:کی بود دل به سر کوی تو سیار شود؟ - گل دستار من آن سایه دیوار شود
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۷:چشم او را نگذارید که هشیار شود - فتنه را مصلحت آن نیست که بیدار شود
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۰۱:راه مقصود طی از آبله پا نشود - گره از رشته به دندان گهر وا نشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۰۲:مانع شور جنون سلسله پا نشود - سیل را موج عنان تاب ز دریا نشود
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۸:هر بتی قبله نمای دل دانا نشود - طوطی عقل ز هر آینه گویا نشود
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۶۰:ز چشم بد رخ خوب ترا گزند مباد - سرود بزم تو جز نغمه سپند مباد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۰:مرا ز حلقهٔ آن دربهدر پسند مباد - چو آفتاب خلاصم از آن کمند مباد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۰۷:ز شکوه گر لبم آن گلعذار میبندد - که ره به گریهٔ بیاختیار میبندد؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۰۸:زبان شِکوهٔ ما لعل یار میبندد - لب پیاله دهان خمار میبندد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶:که طرف از این فلک فتنه بار می بندد - که یک گره چو گشاید هزار می بندد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱۴:نظاره لب میگون خمار می آرد - گل عذار بتان خار خار می آرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱۵:چه نکهت است که باد بهار می آرد؟ - که هوش می بدر از دل، قرار می آرد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷:جهان تو را به سر انکسار می آرد - که تا بزرگ شود در فشار می آرد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱۶:کجا به حال مرا چاره ساز می آرد؟ - ز خویش هرکه مرا برده، باز می آرد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹:چه [دلبری] است که هرگاه ناز می آرد - تمام ناشده نازش [نیاز] می آرد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲۲:درین چمن سرسبز آن برهنه پا دارد - که چار موسم چون سرو یک قبا دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲۳:کسی که با تو نشد آشنا که را دارد؟ - ترا کسی که ندارد چه آشنا دارد؟
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸:زبان بستهٔ ما صوت بی صدا دارد - لب خموش به دل حرف آشنا دارد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲۵:که می تواند ازان چشم چشم بردارد؟ - که ریشه از صف مژگان به هر جگر دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲۶:غریق عشق چه اندیشه از خطر دارد؟ - ز سر گذشته چه پروای دردسر دارد؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲۷:چه وسعت است که این بحر پرگهر دارد - که هر حباب در او عالم دگر دارد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱:کسی ز سر میانش کجا خبر دارد - به غیر بهله که دستی در آن کمر دارد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۱۴:نگه ز دیده من اشکبار برخیزد - نفس ز سینه من زخمدار برخیزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۱۵:بغیر خط که ز رخسار یار برخیزد - که دیده است ز آتش غبار برخیزد؟
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۰:اگر تو را هوس آیینه دار برخیزد - غبار از آینه تا زنگبار برخیزد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳۴:شکوفه از افق شاخسار پیدا شد - ستاره سحر نوبهار پیدا شد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۶:به رو تو را چو خط مشکبار پیدا شد - غبار آینه را اعتبار پیدا شد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷۶:دلم بجا زتماشای دلنوازآمد - شکار وحشیی از دام جست وباز آمد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۵:به من نه نامه از آن شوخ دلنواز آمد - همای رفته ز بخت بلند باز آمد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۸۶:به درد هر که برآید دوا نمی خواهد - اگر ز پای درآید عصا نمی خواهد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۲:صفای وقت جهان چون به ما نمی خواهد - که زشت آینهٔ باصفا نمی خواهد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴۶:عُشّاق را خُرامِ تو از خویش میبِرَد - سیل بهار هرچه کِنَد پیش میبِرَد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۰:ذکر تو هوش [و] فکر تو از خویش می برد - بار خودی خیال تو از پیش می برد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹۱:هر ساغری به آن لب خندان نمیرسد - هر تشنهلب به چشمه حیوان نمیرسد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹۲:عمری گذشت و نامهٔ جانان نمیرسد - دیری است پیک مصر به کنعان نمیرسد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳:تا چون نیم به لب، لب جانان نمیرسد - آوازهای به گوش من از جان نمیرسد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹۵:از خط صفای روی تو پادر رکاب شد - حسن ترا مقدمه پیچ و تاب شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹۶:تا دیده محو روی تو شد کامیاب شد - شبنم به آفتاب رسید آفتاب شد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷:دل ها به یاد صحبت مستان کباب شد - معموره ها ز دولت خوبان خراب شد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱۳:از سرگذشته سربه گریبان نمی کشد - این شمع کشته ناز شبستان نمی کشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱۴:چون غنچه هر که سربه گریبان نمی کشد - از باغ برگ عیش به دامان نمی کشد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۰:از خود گذشته منت دوران نمی کشد - از پا فتاده تنگی دامان نمی کشد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۵۴:از آفتاب چاشنی صبح شد بلند - عمر دوباره یافت ز راه گداز قند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۷۳:وقت است نوبهار در عیش وا کند - باغ از شکوفه خنده دندان نما کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۰:جمعی که زیر چرخ شبی روز کرده اند - چون شمع، دل خنک به نسیم سحر کنند
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵:آن ماهوش که در همه جا جلوه می کند - خورشید در خرابهٔ ما جلوه می کند
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۶۶:خط تو راه دین ودل وهوش می زند - ته جرعه ای است این که به سرجوش می زند
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۸:هر گه که دل به یاد لبی جوش می زند - صد موج بوسه بر لب خاموش می زند
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸۵:مست است وخنده بر من مهجور می کند - کان نمک ببین چه به ناسور می کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸۶:پیمانه چاره سر پرشور می کند - آتش علاج خانه زنبور می کند
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲:هر کس نظر به سوی تو از دور می کند - هر خانه را خیال تو پرنور می کند
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸۹:عاشق کجا به شکوه دهن باز میکند - این کبک خنده بر رخ شهباز میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۹۰:از نسبت عذار تو گل ناز میکند - سنبل به بال زلف تو پرواز میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۹۱:هر غافلی که خنده به آواز میکند - چون کبک رهنمایی شهباز میکند
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳:لعلش که کار بوسه به انداز میکند - دل را کباب شعلهٔ آواز میکند
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۴۱:غیر از دل دو نیم که خندان چوپسته بود - بر هر دری که روی نهادیم بسته بود
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۴:دیدم به چشم سر، که سکندر نشسته بود - در چنگ انفعال دلش ریش و خسته بود
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹۲:این اشک جگرگون چه اثرداشته باشد - پیداست که طفلی چه جگرداشته باشد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳:سیلی که در این راه گذر داشته باشد - از خانهٔ دیوانه خبر داشته باشد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۷۱:تن را اگر گذاری در عشق ما چه باشد - گراستخوان نگیری باز از هما چه باشد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴:گر مطلب تو جنگ است صلح و صفا چه باشد - ور آشتی است در دل جور و جفا چه باشد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸۳:ستاره سوخته پروای اعتبار ندارد - که تخم سوخته حاجت به نوبهار ندارد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸:مگر خبر ز دل خسته آن نگار ندارد - چه آتشی است که امشب دلم قرار ندارد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰۳:از کمرش کام دل چگونه برآید - خردشودشیشه ای که برکمرآید
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵:هر که در این در ز راه صدق درآید - بایدش اول ز خویشتن به درآید
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱۰:چه گل از خودآن مرده دل چیده باشد - که زخمی به درویش نخندیده باشد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵:کسی گرد کوی تو گردیده باشد - که صد بار سر زیر پا دیده باشد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱۲:سخن کی به جانهای غافل نشیند - ز دل هر چه برخاست در دل نشیند
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۱:هر آن صید کز دام غافل نشیند - گرفتار در دست قاتل نشیند
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹۳:شد خرابات مغان از توبه ام زیر و زبر - می زند باد مخالف بحر را بر یکدگر
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹۴:ای بر روی تو از آینه گل صافتر - فتنه روی زمین زلف تو را در زیر سر
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹۵:ترک من کزپسته اش بی خواست می ریزد شکر - چشم تنگی دارد از بادام کوهی تلختر
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹۶:بوسه ای در کار من کن زان لب همچون شکر - تا به چشم شاه شیرین باشی ای صوفی پسر
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - در مدح شاه عباس دوم:کرد میزان حساب آماده بهر خاکیان - از شب و روز مساوی میر عدل نوبهار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۱۸:تیشه من چون زند دامان جرائت بر کمر - هر رگ سنگی شود انگشت زنهار دگر
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۷:چون شود آشفته زلفش از نسیم بی خبر - جنبش زلفش کند رخسارهاش را [نیلفر]
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۵۹:نیست بی خار درین بادیه یک آبله وار - پای فرسوده چه گل چیند ازین نشترزار؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۶۰:باد دستانه مکن خرج نفس رازنهار - که برآردنفسی رازجگر صبح دوبار
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۲:بی صفت گر شود این جان علایق آثار - سایهٔ سر نکنم جز الف قامت یار
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۶۷:چین پیشانی ما شد مه عید آخر کار - آن چه می جست دل غمزده، دید آخر کار
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳:شد میسر شب وصلت شب عید آخر کار - ماه را دید به رخسار تو دید آخر کار
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷۳:این نه هاله است نمایان شده از دور قمر - پیش رخسار منیر تو مه افکنده سپر
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۱:یار من درد و کبابم دل و می خون جگر - نیست جز زیر زمینم هوس جای دگر
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷۴:برفروز از می و زنگ از دل آگاه ببر - بر فلک جرعه بیفشان کلف از ماه ببر
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۶:یاد خود سعی کن و از دل آگاه ببر - زندهٔ خویش چو خود مرده از این راه ببر
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۵۳:مطرباچنگ را بکش به کنار - رگ این خشک مغز رابفشار
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۴:ساقیا ساغر شراب بیار - غم دلهای عاشقان بردار
سعیدا » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳:بس بلند است قصر و خانهٔ یار - در تصور ز سر فتد دستار
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۷۰:غوطه خوردم درشراب ناب و مخمورم هنوز - گم شدم درچشمه خورشید وبی نورم هنوز
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۴:غرق دریای گنه کردند مغفورم هنوز - صد شکست از دار خوردم لیک منصورم هنوز
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۷۴:دشت بیرون نامده است از ماتم مجنون هنوز - داغها از لاله دارد سینه هامون هنوز
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۵:نیست راهی خنده را بر آن لب میگون هنوز - وانگردیده است از هم غنچهٔ مضمون هنوز
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۸۵:لاله داغ است ازان عارض گلفام هنوز - سرو را قامت او می دهد اندام هنوز
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۳:نچشیده است شراب مزهٔ کام هنوز - نرسیده است لب او به لب جام هنوز
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۰۲:نکرد در دل من کار، عشق شورانگیز - زهیزم تر من شد فسرده آتش تیز
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۶:رسید نامهٔ عنبرفشان مشک آمیز - به این فقیر دعاگوی بی کس و بی چیز
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۲۸:گوهر کامل عیاران چشم نمناک است و بس - تحفه روشندلان آیینه پاک است و بس
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۱:پای انداز ز پا افتاده دامان است بس - دستگیر دست کوتاهان گریبان است بس
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۴۱:شد ز خط لعل تو ایمن ز شبیخون هوس - در شب تار بود شهد مسلم ز مگس
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۲:می برندش به همان راه که آمد واپس - هر که چون صبح زند خنده به خود نیم نفس
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۴۲:طاق ابروی توازکون ومکان مارا بس - گوشه چشم تو از ملک جهان مارا بس
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۰:از حیات ابد آن روح روان ما را بس - ما گذشتیم ز جان، صورت جان ما را بس
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۴۷:دردی که سازگار تو گردد دواشناس - زهری که خوشگوار شد آب بقاشناس
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۹:در کفر حق پرست شو آن گه خداشناس - بیگانه را یگانه شو و آشنا شناس
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵۳:معشوق پریشان نظری راچه کند کس؟ - این صندل هر دردسری را چه کند کس؟
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۵:خورشیدوشی در به دری را چه کند کس - معشوق پریشان نظری را چه کند کس
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵۴:حیف است که سر در سر مینانکند کس - با دختر رزعیش دوبالا نکند کس
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۴:اشکی که به گلشن چمنآرا نکند کس - زنهار که از دیده تمنا نکند کس
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵۵:صبح شد مطرب، قدح را پر کن از می زود باش - از دم جان بخش جان کن در تن نی زود باش
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۷:ساقیا در گرد کن جام پیاپی زود باش - نشئه دیگر میدهد می بر سر می زود باش
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۶۹:می کشی چون با حریفان باده لایعقل مباش - از خداچون غافلی باری ز خود غافل مباش
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۸:سبزهٔ خط گو دمید آشفته چون سنبل مباش - بیش از این در قید زلف و پیچش کاکل مباش
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴۷:اگر چه می زند آتش به عالم روی تابانش - گلو تر می شود از دیدن سیب زنخدانش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴۸:خوشا قزوین و باغ شاه و گلگشت خیابانش - که از آیینه پیشانی صبح است میدانش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴۹:بلا جویی که من دارم نظر برچشم فنانش - خطر دارد ترنج آفتاب از تیر مژگانش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵۰:چگونه جان برد صید از کمین چشم فتانش؟ - که گیراتر بود از خون ناحق تیغ مژگانش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵۱:ز گرد سرمه نتوان دید درچشم سخندانش - مگر این گردرا بشکافدازهم تیرمژگانش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵۲:رگ ابری است آن لبهای نوخط، بوسه بارانش - که عمر جاودان بخشد به عاشق مد احسانش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵۳:به سرخی می زند چون مشک خط عنبرافشانش - چه حسن نشأه خیزست این که میگون است ریحانش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۷۱:دل خونین چنان آمیخت با فولاد پیکانش - که با جوهر یکی شد پیچ و تاب رشته جانش
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۵:من و آن قامت شوخی که در هنگام جولانش - نشاند سرو را در خاک، اول تیر مژگانش
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵۴:به جوش آرد شراب شوق را رخسار گلگونش - گریبان می درد خمیازه از لبهای میگونش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵۵:اگر باید درآتش رفت از رخسار گلگونش - به دندان خون خود می گیرم از لبهای میگونش؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵۶:شراب لعل می سازد عرق راروی گلگونش - قدح لبریز برمی گردد ازلبهای میگونش
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۸:خط سبزی تماشا کردم از رخسار گلگونش - نخواندم لیکن از انداز پی بردم به مضمونش
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۰۵:به خون تپیدن خورشید پر مکرر شد - به یک کرشمه دیگر تمام کن کارش !
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۰۶:نشد ز سیلی خط چشم مست، هشیارش - دگر که می کند از خواب ناز بیدارش
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۳:چرا پر است ز عالم، دل خریدارش - که سیم ناسره آمد جهان به بازارش
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲۴:مخور چو لاله و گل، روی دست ساغر عیش - که در رکاب نسیم فناست دفتر عیش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲۵:مده ز دست چو گل دربهار ساغر عیش - که از شکوفه بود در گذار، اختر عیش
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۰:اگر به دست من افتد دوباره ساغر عیش - به هر دو دست زنم جام عیش بر سر عیش
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵۳:صبح است ساقیا قدح خوشگوار بخش - جامی چوآفتاب به این خاکسار بخش
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۲:ما را به آن نگاه کرامت شعار بخش - از صد یکی چو در نظر آید هزار بخش
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵۷:شوخی که جلوه گاه بود دیده منش - چون طفل اشک، روی توان دید درتنش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۲۶:در بسته حجاب بود گرچه گلشنش - تکلیف بوسه است دهن غنچه کردنش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۲۷:بر گردن است خون دو صد کشته چون منش - خون خوردن است بوسه گرفتن ز گردنش
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۷:یک قامت بلند به هر می کشیدنش - بالا برآید آب لطافت ز گردنش
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۷۸:فارغ ز تمنای جهان گذران باش - بی داعیه چون دیده حیرت زدگان باش
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۱:آسوده شو از سود و مبرا ز زیان باش - دنیا گذران است تو در هم در گذران باش
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۰۲:از هر صدا نبازم چون کوه لنگر خویش - بحر گران وقارم درپاس گوهر خویش
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۳:[دیدم تو را و رفتم] یک باره از بر خویش - در انتظار خویشم عمری است بر در خویش
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۴۲:هر سرایی را که باشد از دل روشن چراغ - میجهد شبهای تار از دیده روزن چراغ
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۸۷:لاله آتش زبان افروخت در گلشن چراغ - بعد ازین در خواب بیند دیده روشن چراغ
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۱:پیش رویش کرد پنهان مهر در روزن چراغ - کی تواند شد بلی چون روز شد روشن چراغ
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۶۹:شوره زار خاک را یکسر گلستان کرد عشق - حنظل افلاک را چون نار خندان کرد عشق
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۰:گریه را سرکرد چشمم باز طوفان کرد عشق - کاسهٔ آب دلم را بحر عمان کرد عشق
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۷۰:می نماید صد گره را یک گره زنار عشق - سبحه داران چون برون آیند ازبازار عشق؟
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۱:لاله و صد برگ رعنا نیست در گلزار عشق - داغ نومیدی است زیب گوشهٔ دستار عشق
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۷۶:نیست آب صافی خاطر روان در جوی خلق - می چکد زهر نفاق از گوشه ابروی خلق
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۴:بسکه دلگیرم ز چین گوشهٔ ابروی خلق - روی خود را هم نمی بینم دگر چون روی خلق
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۷۸:چه غم ازکار فرو بسته ما دارد عشق؟ - چون فلک در دل خود آبله ها دارد عشق
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۸:چه غم از قبله و از قبله نما دارد عشق - که به هر گردش دل رو به خدا دارد عشق
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۷۹:فتنه روز جزا درته سردارد عشق - نمک شور قیامت به جگر دارد عشق
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۹:به دلی سخت و دلی نرم نظر دارد عشق - به نگاه از دل فولاد گذر دارد عشق
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۸۶:جان تازه می شود ز نسیم بهار عشق - از یک سرست جوش گل وخار خار عشق
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۲:بیرون ز عقل هاست در این جا شمار عشق - پیداست کار عقل و هویداست کار عشق
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۲۲:جلوه های مختلف دارد شراب لاله رنگ - آب، جوهر می شود درتیغ و در آیینه زنگ
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۰:عافیت را جامه گر بردوش ما افتاده تنگ - اهل دل را از لباس پاره نبود عار و ننگ
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۲۴:می کند بتگر اگر بت زمان حاصل ز سنگ - من بتی دارم که هر دم می تراشد دل ز سنگ
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۹:برکنید ای بت پرستان از ته دل دل ز سنگ - کی شود آسان شما را حل این مشکل ز سنگ
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۲۵:می شود دایره خلق ز بیماری تنگ - زین سبب چشم تو پیوسته بود بر سر جنگ
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۱:عکس رخسارهٔ معشوق نماید در سنگ - می برد روی نکویان ز دل آینه، زنگ
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۴۴:من که هرپاره دلم هست به صد جا مشغول - بادل جمع شوم چون به تو تنها مشغول
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۴:به جمال تو بود دیدهٔ بینا مشغول - به خیال تو بود خاطر دانا مشغول
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۴۵:شکوه حسن فزون گردد از لباس جلال - شود دو آتشه رنگ بتان ز جامه آل
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح شاه عباس دوم:هزار شکر که گوهر فروز جاه و جلال - به خانه شرف آمد به دولت و اقبال
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۲:ز چنگ و عود شنیدم به گوش حال نه قال - که آب بی توحرام است باده با تو حلال
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۶۰:دارم ز دست رفته عنانی ز دود دل - چون زلف تاب داده سنانی ز دود دل
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۶:بگذاشتم چو مهر نشانی ز دود دل - گردون مثال طاق روانی ز دود دل
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷۳:ای از رخت هر خار را سامان بستان در بغل - هر ذره را از داغ تو خورشید تابان در بغل
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۰:دارد بت نازک دلم صد جان به قربان در بغل - هر تار کفر زلف او پیچیده ایمان در بغل
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷۶:عاشق صادق نمی دارد تمناهای خام - تخم انجم در زمین صبح می سوزد تمام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷۷:سعی کن در عزت سی پاره ماه صیام - کز فلک از بهر تعظیمش فرود آمد کلام
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۷:کی شود با بوالهوس آن کاشف اسرار رام - می دهد بی نشئه را پیر مغان از باده جام
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۹۹:اشک را در پردههای چشم تر پیچیدهام - سادهلوحی بین که در کاغذ شرر پیچیدهام
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۹:نی همین از خودنمایی پا و سر پیچیدهام - خویش را در جیب صد عیب و هنر پیچیدهام
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳۵:من حریف ننگ و عار بیوفایی نیستم - بندبندم کن که من مرد جدایی نیستم
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۳:خود گدایم گرچه یار هر گدایی نیستم - یار اگر گردم بجز یار خدایی نیستم
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۴۳:یاد ایامی که در دل خار خاری داشتم - در جگر چون لاله داغ گلعذاری داشتم
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۴:آه از آن روزی که چون یوسف نگاری داشتم - در نظرهای عزیزان اعتباری داشتم
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۲۰:خاک را از آب روی خود گلستان میکنم - قطرهای تا در بساطم هست طوفان میکنم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۲۱:گر ز دلتنگی لبی چون غنچه خندان میکنم - ترک سر زین رهگذر بر خویش آسان میکنم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۲۲:چشم میپوشم نظر بر روی جانان میکنم - در وصال از دوربینی مشق هجران میکنم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۰۱:گریه را بیطاقتی آموختن حق من است - در دو مجلس قطره را همچشم طوفان میکنم
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۸:همچو گل راز درون خود نمایان میکنم - خویش را در عین جمعیت پریشان میکنم
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۸۱:حدیث تلخ ناصح کرد بیخود چون می نابم - زبان مار شد از مستی غفلت رگ خوابم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۸۲:ز کوشش حاصلی غیر از غبار دل نمی یابم - به از افتادگی این راه را منزل نمی یابم
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۲:برون می آورد از دل کدورت را می نابم - تدارک می کند تلخی هجران را شکر خوابم
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲۴:ز خوی نازک آن سیمبر چندان حذر دارم - که یاد سر کند دستی که با او در کمر دارم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲۵:دل پر رخنه ای چون سبحه از صدر رهگذر دارم - درین یک مشت گل پوشیده چندین نیشتر دارم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲۶:پریشان خاطری آماده از صد رهگذر دارد - صف آهی چو مژگان متصل پیش نظر دارم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲۷:به دل زخم نمایانی چو پرگار از دو سر دارم - که یک پا در حضر پیوسته یک پا در سفر دارم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲۸:به صورت گرچه بر رخسار مه رویان نظر دارم - ولی در عالم معنی نظر جای دگر دارم
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۵:به غیر از دانهٔ دل ز آب چشمش سبزتر دارم - نه هر تخمی که کردم زیر خاک امید بردارم
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۴۹:نیم بیدرد دایم پیچ و تاب ساکنی دارم - چو نبض ناتوانان اضطراب ساکنی دارم
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۰:به بوی زلف جانان پیچ و تاب ساکنی دارم - چو بخت خویشتن امروز خواب ساکنی دارم
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶۱:چنان برد اختیار از دست آن سرو قباپوشم - که آید در نظرها خشک چون محراب آغوشم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶۲:نشد سروی درین بستانسرا یک بار همدوشم - ز آتش طلعتی روشن نشد محراب آغوشم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶۳:به دامن می دود اشکم گریبان می درد هوشم - نمی دانم چه می گوید نسیم صبح در گوشم
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۹:ندارد منت بار لباس از هیچ کس دوشم - نباشد چون کمان غیر از خدنگ غم در آغوشم
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵۹:تا لبش کرد چو طوطی به سخن تلقینم - شد قفس چوب نبات از سخن شیرینم
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۰:می سزد گر کله خویش به سر کج بینم - من که چون لاله ز خون دل خود رنگینم
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۵۱:اگر به روی تو بار دگر نظاره کنم - چو صبح زندگی خویش را دوباره کنم
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۵:به یاد روی تو خورشید را نظاره کنم - خیال چشم تو را روز و شب چه چاره کنم
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۱۸:از موج اشک، کام نهنگ است مسکنم - وز برق آه، دیده شیرست روزنم
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۲:از حال من مپرس [و] ندامت کشیدنم - خو گشته پشت دست به دندان گزیدنم
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۵۷:ما گل به دست خود ز نهالی نچیدهایم - در دست دیگران گلی از دور دیدهایم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۵۸:ما همچو آفتاب به هرجا رسیدهایم - هر کوچهای که هست به عالم دویدهایم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۵۹:ما پرده از حقیقت عالم کشیدهایم - در غورگی به نشئه این می رسیدهایم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۶۴:ز اهل کرم به هند کسی را ندیده ایم - از طوطیان کریم کریمی شنیده ایم!
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۹:عزلت گزیده ایم به عزت رسیده ایم - صحت شدیم تا که ز صحبت بریده ایم
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴۵:به سینه تخم امیدی چو شوره زار ندارم - ستاره سوخته ام چشم بر بهار ندارم
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۶:اگرچه در نظر خلق اعتبار ندارم - ولی چو آینه در دل ز کس غبار ندارم
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۷:ز دست رفتم و امید دستیار ندارم - برهنه پایم و منت ز پای زار ندارم
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۵۵:بی کشش نتوان برون از قید دنیا آمدن - بی رسن از چاه هیهات است بالا آمدن
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۵:آخرت منظور اگر باشد ز دنیا آمدن - کعبه رفتن نیست کمتر از کلیسا آمدن
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۸۲:ای دل روشن حجاب از طارم اخضر مکن - آفتاب خویش را مغلوب نیلوفر مکن
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۴:پیش هر کس شکوه از گردون دون پرور مکن - دفتر جمع دل غمدیده را ابتر مکن
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۳۵:دل چو گردد صاف آن مه بی حجاب آید برون - صبح چون گردید روشن، آفتاب آید برون
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۰:صبحدم مطلوب چون مست شراب آید برون - ز آه صدیقان او بوی کباب آید برون
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۸۴:نباشد لقمه ای بی خون دل بر خوان درویشان - نگردد خشک هرگز از قناعت نان درویشان
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۹:چه سرها از یقین شد گوی در میدان درویشان - به بازی هم نشد خم هیچ گه چوگان درویشان
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۲۱:چو تیغم پهلوی خود جای ده جوهر تماشا کن - بکش دست نوازش بر سرم دیگر تماشا کن
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۰:دمی در پای خم سرمان و بحر و بر تماشا کن - بیا و آنچه جم می دید در ساغر تماشا کن
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۳۷:دمید صبح، سر از خواب بیخودی برکن - ز اشک گرم می آتشین به ساغر کن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۳۸:ترا که گفت وطن زیر چراغ اخضر کن؟ - درین محیط پر از خون چو نوح لنگر کن
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۱:به حال عالم افسرده دیده ای تر کن - چو ابر بر سر این خاک، گریه ای سر کن
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۴۱:به رنگ سرو درین باغ زندگانی کن - بریز بار ز خود، ترک شادمانی کن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۹۵:بهار می گذرد، سیر گلستانی کن - به آشیان چه فرو رفته ای، فغانی کن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۶۶:بهار می گذرد، سیر گلستانی کن - به آشیان چه فرو رفته ای، فغانی کن
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۶:ببر طمع ز زمین، خرقه آسمانی کن - چو مهر، نور به هر ذره میهمانی کن
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۹۶:موقوف انقطاع بود اتصال من - از خود گسستن است کمند غزال من
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۸:مگذر ز راستی و ببین بر کمال من - از خاک، قد خمیده برآید نهال من
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۲۹:ای دل به خرابات حقیقت گذری کن - خود را به دو پیمانه جهان دگری کن
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۵:ای کرده وطن تن، به سوی جان سفری کن - از جان گذر و جانب جانان نظری کن
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۰۱:ندارد اختیار در گشودن باغبان تو - که در را می گشاید جوش گل در گلستان تو
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۰۲:من آن بخت از کجا دارم که پیچیم بر میان تو - بگردم چون خط شبرنگ بر گرد دهان تو
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۱۲:قیامت را به رفتار آورد سرو روان تو - زند مهر خموشی بر لب عیسی زبان تو
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۸۳:قیامت را به رفتار آورد سرو روان تو - زند مهر خموشی بر لب عیسی زبان تو
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۵:به دل ها ناوک انداز است دایم ابروان تو - جدا هرگز ندیدم تیر مژگان از کمان تو
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۱۶:ز کعبه سنگ به دل می زند خلیل از تو - الف به سینه کشد بال جبرئیل از تو
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۴:به بحر شور زده غوطه آب نیل از تو - به چاه رفته فرو یوسف ذلیل از تو
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۴۳:کردم اگر چه هر دو جهان رونمای تو - از بی بضاعتی خجلم از لقای تو
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۷:از بسکه نازک است دل پر ز آرزو - داریم همچو شیشهٔ می گریه در گلو
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۵۶:بوالهوس از خط نظر پوشید زان روی چو ماه - خط به چشم بی سوادان می کند عالم سیاه
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۵۷:نفس ظلمانی نمی دارد محابا از گناه - نیست پروا طفل زنگی را ز پستان سیاه
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۶۰:چون به یاد شرم می افتم در اثنای نگاه - می زند غیرت ز مژگان تیشه بر پای نگاه
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۰:رحمتش با بی گناهان کی کند فردا نگاه - می برد دل های ظلمت دیده را چشم سیاه
سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۹:کشت ما را انتظارت تیز ترا از نگاه - در نظرهای رقیبان گو شود عالم سیاه
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۹۷:به جان رسید دل روشنم ز بخت سیاه - کند درازی شب عمر شمع را کوتاه
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۱:خطش نوشته بر او آیت کلام الله - سواد مملکت حسن اوست، زلف سیاه
سعیدا » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴:ز ره رسید سعیدای دردمند و فقیر - به طوف مرقد اسحاق ابن ادهم شاه
سعیدا » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵:ز روح پاک تو امدادها طلب دارم - نه زاد راحله دارم نه قوت این راه
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۵۶:ای در آتش از هوایت نعل هر سیارهای - از بیابان تمنای تو خضر آوارهای
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۱:آفتاب از آتش مهر تو اخگر پارهای - آسمان، طفل مسیحای تو را گهوارهای
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱۱:شب که مغزم را به جوش آورد شور بلبلی - بود دامان دگر بر آتش من هر گلی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱۲:قطره ای از قلزم توحید باشد هر دلی - دست رد بر هیچ مخلوقی منه گر واصلی
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۵:ای که در تدبیر دنیای دنی بس مایلی - حق زیادت رفته و مشغول فکر باطلی
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۶۷:قدم برون مگذار از سرای درویشی - که مار گنج بود بوریای درویشی
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۲:برهنگی است عبا و قبای درویشی - توکل است لباس غنای درویشی
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۸۵:فکنده شور محبت مرا به صحرایی - که موج می زند از هر کنار دریایی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۸۶:گرفته است مرا در میان تماشایی - که در خیال نیاورده هیچ بینایی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۸۷:ز حسن شوخ تو نظاره تماشایی - سفینه ای است که گردیده است دریایی
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۰:ز خویش برده مرا چشم باده پیمایی - نگاه بر طرفی رفته و دلم جایی
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - در مدح شاه عباس دوم:زهی عذار تو آیینه دار حیرانی - عرق به روی تو واله چو چشم قربانی
سعیدا » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱:به چشم خلق شود تا عزیز گرد رهش - کشد به دیدهٔ خود سرمهٔ سلیمانی
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۳:گر ز روی خود براندازی نقاب - پشت بر دیوار ماند آفتاب
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰:عشق پرشور است و ما پراضطراب - یار بی رحم است و ما بی آب و تاب
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۳۲:جز نام تو بر لوح دلم هیچ رقم نیست - در نامه ما یک سر مو سهو قلم نیست
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳:بی ساخته در اهل کرم رسم کرم نیست - ورنه سخن اهل کرم لا و نعم نیست
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۵۹:امروز حسن خط به رخ او مسلم است - یاقوت از شکسته آن زلف، درهم است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۶۳:این شور در جهان نه از افلاک و انجم است - هر فتنه ای که هست (به) زیر سر خم است
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹:صافیدلی چو آینه در این زمان کم است - ور هست همچو آب روان در پی هم است
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۷۱:(در زیر آسمان دل بی اضطراب نیست - در چشم ما غنودگیی هست، خواب نیست)
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷:ترسم ز دیده ای که در او هیچ خواب نیست - از چشم زخم دام چه دل ها کباب نیست
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۲۷:با رخت آینه خوش عیش تمامی دارد - شانه با هر شکن زلف تو دامی دارد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۴:سفر هوشوران زود تمامی دارد - باده کم نشئه چو افتد رگ خامی دارد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۰۰:چون نظر بر روی آن دشمن مروت میکنم - از بهار گریه گلریزان حسرت میکنم
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۷:گاه چون ظاهرپرستانش عبادت میکنم - لیک از آن بسیار میترسم که عادت میکنم
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۲۵:مرا در چاه چون یوسف وطن از مکر اخوان است - برادر گر پیمبرزاده باشد دشمن جان است
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶:جفاهای نگاهش ظاهر از لب های خندان است - جهان را دوستی امروز از صبحش نمایان است
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۸۱:از سفر با رخ افروخته جانان آمد - رفت چون ماه و چو خورشید درخشان آمد
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۶:باز تا در چمن آن سرو خرامان آمد - رنگ بر روی گل و فاخته را جان آمد
-
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۳۴:نیست از گرد مذلت متواضع را باک - هیچ کس پشت کمان را نرسانده است به خاک
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۶:بی حجابانه برآورده سر از دامن خاک - به هوای لب شکرشکنت پنجهٔ تاک
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۷:کو [دلی] کز ستم چرخ نباشد غمناک - دیده ای کو که نباشد ز جفایش نمناک