گنجور

 
سعیدا

ساقیا در گرد کن جام پیاپی زود باش

نشئه دیگر می‌دهد می بر سر می زود باش

شعله‌ای از عشق پیدا کن که پیری می‌رسد

بر فروز آتش که آمد موسم دی زود باش

انتقام ناز او از ما فقیران می‌کشی

داد ما را هم ستان این چرخ از وی زود باش

جادهٔ مقصود را نام و نشان معلوم نیست

هرکه را بینی در این رهرو پیاپی زود باش

یک نفس باشد که با او خویشتن همدم کند

ساز خود را از خودی کن پاک چون نی زود باش

این غزل را صائبا هم ای سعیدا گفته است

«های [هایی] سر کن ای بی‌درد، هی هی زود باش»