فیض از کوچهٔ معشوقه هوا می گیرد
نکهت از طرهٔ او باد صبا می گیرد
به دم صبح فنا هر که شبی هستی داد
فیض ها از نفس صبح بقا می گیرد
جای در دیدهٔ افتادهٔ خود ساز که سرو
در کنار لب جو نشو و نما می گیرد
نشود گم پی اش از دیدهٔ عاشق که ز لطف
هر کجا پای نهد رنگ حنا می گیرد
خرمن سوخته طالع دل بی صبر و سکون
آتش از سنگ اثر از فر هما می گیرد
خط مشکین تو هر چند که آمد ز خطا
نکته بر روی تو از روی خطا می گیرد
دشمن از دست سعیدا نتواند که رود
گر رود از ره تقدیر قضا می گیرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیباییهای عشق و معشوقه میپردازد. شاعر از حالاتی صحبت میکند که عشق و زیبایی، مانند بوی خوش از طرهی معشوق، به زندگیاش لطافت و شادابی میبخشد. او به تأثیر صبح بر عشق و زندگی اشاره میکند و خود را در کنار معشوقه توصیف میکند، جایی که زیبایی او رنگ و زندگی به او میدهد. همچنین به چالشها و سختیهای عشق، مانند آتش عشق و امید به وصال، اشاره میکند و بر این نکته تأکید میکند که راهی جز سرنوشت نمیتواند عشق او را به معشوقهاش برساند. در نهایت، شاعر به عمق احساسات عاشقانه و تحت تأثیر قرار گرفتن از زیبایی معشوق میپردازد.
هوش مصنوعی: خوشی و زیبایی از کوچههای معشوقه به وجود میآید و نسیم بهاری لطافت و عطر را از موهای او میگیرد.
هوش مصنوعی: در آغاز صبح، هر کسی که شب را با وجودی زوالپذیر گذرانده باشد، از نفس صبح و ادامه حیات و برکات آن بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: برای زیبایی و شکوفایی خود، مکانی در دل دیگران ایجاد کن؛ زیرا مانند سرو که در کنار چشمه سرسبز و پرآب رشد میکند، تو نیز میتوانی با قرار گرفتن در محیط مناسب، شکوفا شوی و رشد کنی.
هوش مصنوعی: عاشق هرگز نمیتواند معشوقش را از نظر دور کند، زیرا او به لطف و محبت معشوق در هر جا که قدم بگذارد، به زیبایی و جذابیت او افزوده میشود.
هوش مصنوعی: دل بیتاب و بیقرار، مانند خرمنی سوخته است که آتش آنجا به سنگ هم آسیب میزند و نشانی از شوق و عشق در آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: خط زیبا و سیاه تو هر چند که از اشتباهات رسم شده باشد، اما نکتههای جالب و زیبا درباره تو از روی آن اشتباهات برداشت میشود.
هوش مصنوعی: دشمن هرگز نمیتواند از دست سعیدا فرار کند. حتی اگر او هم بخواهد برود، سرنوشت و تقدیر او را به زودی خواهد گرفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرغ جان من دلخسته هوا می گیرد
بوی زلف تو هم از باد صبا می گیرد
ماه و خورشید جهان را به یقین می دانم
کز رخ روشن تو نور و ضیا می گیرد
طوبی و نارون اندر چمن باغ بهشت
[...]
گر فلک هر چه بما کرده عطا می گیرد
گوشه فقر و فنا را که ز ما می گیرد
زان سعادت که بود لازم ویرانه فقر
خویش را جغد برابر بهما می گیرد
جذبه حرص بطبعی که برد پنجه فرو
[...]
تا دلی از کف ارباب وفا می گیرد
بارها فال ز دیوان حیا می گیرد
گره ناز به ابروی تبسم بستن
غنچه تعلیم ازان بند قبا می گیرد
آن که چندین قفس از نغمه سرایان دارد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.