گنجور

 
سعیدا

شکست رونق آیینه را صفای قدح

گشوده چهره ز اسرار دل هوای قدح

ز دیو غم چو گزندی رسد به کس زنهار

بگوی ورد کند صبحدم دعای قدح

زهر شکستهٔ او صوت حمد و نعت آید

چو شیشه از کف مستان فتد به پای قدح

به هیچ باب نیم سائل از کسی لیکن

همیشه بر در میخانه ام گدای قدح

شکست ساغر می زاهدا مجو زنهار

که از تو بازستانند خونبهای قدح

به دور عارض ساقی و چرخ و عمر دراز

مباد قسمت ما بیدلان سوای قدح

ز پیر جام سعیدا مراد می طلبم

که رنگ زرد بمالم به خاک پای قدح

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode