گنجور

 
سعیدا

لاله و صد برگ رعنا نیست در گلزار عشق

داغ نومیدی است زیب گوشهٔ دستار عشق

بس کساد افتاده است این جا قماش خودنما

نیست سودا غیر ترک خویش در بازار عشق

سوختن کشتن به آب انداختن بر هم زدن

از ازل این است تا روز قیامت کار عشق

حشر از پا افتد و معزول گردد نفخ صور

گر نوازد مطرب تقدیر موسیقار عشق

در علاج درد مجنون ای حکیم اجزا مکوب

بی شراب وصل صحت کی شود بیمار عشق؟

رقص دارد بر دم شمشیر خون کشتگان

کی سر منصور زحمت می کشد بر دار عشق؟

از تمنای تجلی نی مرادش خلق بود

بلکه اثبات حقیقت بود در تکرار عشق

راز خود خود فاش می سازد سعیدا [مشک عشق]

ورنه کی باشد کسی را طاقت اظهار عشق؟

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

ای ز سودای تو در دل رونق بازار عشق

مرهم جانهاست از یاد لبت آزار عشق

دی که می رفتی به پیش عاشقان غمزه زنان

دیگران بسمل شدند و من شدم مردار عشق

من بدان نذرم که گر میرم به سویم بنگری

[...]

امیرعلیشیر نوایی

نیست اهل زهد را آگاهی از اسرار عشق

نقد دین بی قیمت افتادست در بازار عشق

از طریق عاقلی بیزار باشد زار عشق

دین همی بر باد باید داد در اطوار عشق

نظیری نیشابوری

صبح اول کرده عشقت عشوه‌ای در کار عشق

مشتری آورده با خود جنسی از بازار عشق

تا شود ممتاز فهم عارف و عامی ز هم

عشق هرسو در لباسی می‌کند انکار عشق

زان سوی بازار خوش بوی عبیری می‌رسد

[...]

صائب تبریزی

می نماید صد گره را یک گره زنار عشق

سبحه داران چون برون آیند ازبازار عشق؟

بوی این می آسمانها را به دور انداخته است

کیست تابرلب گذارد ساغر سرشار عشق؟

تخم راز عشق را در خاک کردن مشکل است

[...]

سلیم تهرانی

شد چو گلبن سبز در پیراهن من خار عشق

همچو قمری گشت طوق گردنم زنار عشق

بلبل از حسرت اگر در فصل گل نالد رواست

حسن را عمری بود کوته تر از دیدار عشق

مرد فرهاد و همان برجاست کوه بیستون

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه