گنجور

 
سعیدا

ذکر تو هوش [و] فکر تو از خویش می برد

بار خودی خیال تو از پیش می برد

هر خار، کان کشیده به مژگان ز پای گل

بلبل به یادگار دل ریش می برد

تنها نه فارغ از غم دنیاش می کند

غم ها ز دل برون دل درویش می برد

هر گه که دل به خنجر نازی شود دچار

خود را قفا کشیده مرا پیش می برد

اندوه کرد جمع سعیدا برای دل

دریوزه ای به خدمت درویش می برد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode