زان زمانی که تن و روح روانم دادند
دل سرگشته و چشم نگرانم دادند
پشت خم گشتهٔ من گوشه نشین کرد مرا
تیر همت بشکستند و کمانم دادند
مقصدم را ز دو عالم به کناری بردند
و آن گه آن خانهٔ مقصود نشانم دادند
فکر آن تنگ دهان کرد چو مویم باریک
تا بتان همچو کمر جا به میانم دادند
فکر روشن تر از آیینهٔ جان بخشیدند
غزل صاف تر از آب روانم دادند
قسمت هر که سعیدا به رضایش کردند
آنچه از روز ازل خواستم آنم دادند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و اندوه شاعر از جدایی و غم میپردازد. شاعر از زمانی میگوید که آنگاه که بدن و روحش را به او دادند، دلش سرگشته و چشمانش نگران شد. او از احساس تنهایی و منحصر به فرد بودن نوشتی میکند و این که زندگیاش را به مسیری خاص هدایت کردهاند. شاعر به تصوراتش درباره زیبایی و عشق اشاره میکند و در انتها به این نکته میرسد که آنچه از ابتدای وجودش آرزو داشته، به او داده شده است.
هوش مصنوعی: از وقتی که بدن و روح مرا به من دادند، دلم آشفته و چشمانم نگران شدند.
هوش مصنوعی: من را در گوشهای نشاندند و خمیدهام کردند، تیرهایی که برایم ساخته بودند شکسته شد و کمانم را به من دادند.
هوش مصنوعی: مرا از هر دو جهان دور کردند تا اینکه بعداً آن جا که مقصود من بود را به من نشان دادند.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف حسرت و اندوهی میپردازد که از محدودیتها و تنگی فضا ناشی میشود. او احساس میکند که مانند مویی باریک در بین دو طرف محصور شده و به دلایلی نمیتواند به راحتی بین زیباییها و جذابیتها جایگاه مناسبی پیدا کند. این بیان میتواند نمادی از ناتوانی در رسیدن به خواستهها یا عشق باشد و نشاندهندهی تضاد میان آرزوها و واقعیتهاست.
هوش مصنوعی: ایدهای روشن و زنده به من عطا شد و شعری صاف و زلال مانند آب روان به من بخشیدند.
هوش مصنوعی: هر کسی که خوشبخت و خوشحال بود، به خواستهاش رسید. آنچه از آغاز روزگار آرزو داشتم، به من عطا کردند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دی همایون خبری مژده دهانم دادند
مژدهٔ پرسش دارای جهانم دادند
بر کران پای مسیح از در این کلبه هنوز
ملک صحبت ز کران تا به کرانم دادند
میشوم با همه پس ماندگی آخر حاجی
[...]
قدرت حرف گرفتند و زبانم دادند
پای رفتار شکستند و عنانم دادند
آب را در جگر سنگ حصاری کردند
جگری تشنه تر از ریگ روانم دادند
ظاهر و باطن من آینه یکدگرند
[...]
پای بستند و ره سعی نشانم دادند
دست و بازو بشکستند و کمانم دادند
جان سختم حذر از دوزخ جاوید نداشت
خانه در کوچهٔ آسوده دلانم دادند
العطش زاست درین وادی تفسیده دلم
[...]
مژده صبح درین تیره شبانم دادند
شمع کشتند و ز خورشید نشانم دادند
رخ گشودند و لب هرزه سرایم بستند
دل ربودند و دو چشم نگرانم دادند
سوخت آتشکده ز آتش نفسم بخشیدند
[...]
مژدهٔ صبح درین تیره شبانم دادند
شمع کشتند و ز خورشید نشانم دادند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.