گنجور

 
سعیدا

همین نه شیوهٔ خوبان طریق خودرایی است

که گاه خشم و گهی رحم و گه خودآرایی است

گهی رود به حبش گه به چین کند مسکن

ز خال عارض او چشم عقل سودایی است

طریق معرفت دوست زهد و تقوی نیست

که تیزگامی و ناکامی است و بینایی است

چو آفتاب کسی روی دوست می بیند

که چشم حیرت او در بدر تماشایی است

زن است طالب دنیا و مرد عاشق دوست

برای آخرت امروز کار خنثایی است

ز موج خیز حوادث در اضطراب نه ایم

که کشتی دل ما مدتی است دریایی است

به پای خویش کسی کی رسد به کعبهٔ وصل

که قطع راه بیابان او جبین سایی است

فقیه مدرسه و لاف فقر این نه رواست

که گام اول این راه ترک دانایی است

نظر ز دیدن خوبان نمی توانم بست

که چشم مردم بی دین [و] دل تماشایی است

ظهور شعر سعیدا ز شورش عشق است

که نغمه‌سنجی هر نای از دم نایی است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode