گنجور

 
سعیدا

به حال عالم افسرده دیده ای تر کن

چو ابر بر سر این خاک، گریه ای سر کن

به هر دو ساغر می، مصرعی بخوان رنگین

به پای دختر رز، عقد شعر، زیور کن

دوباره حرف مگو از برای عشق سخن

سخن ز عشق اگر می کنی مکرر کن

گشای زلف به باد صبا بگو که برو

دماغ سوختگان مرا معطر کن

مرو بهشت اگر منتی است رضوان را

ز آبرو مگذر ترک آب کوثر کن

به تیغ ناز دو ابرو اشارتی فرما

به ناوک مژه قتل مرا مقرر کن

بخوان کلام سعیدا چو میل کارت نیست

ز کارها که کنی شعر حافظ از بر کن